راهیــان معـرفــــــت

راهیــان معـرفــــــت

ستاد عمره‌ و عتبات دانش آموزی استان اردبیل
راهیــان معـرفــــــت

راهیــان معـرفــــــت

ستاد عمره‌ و عتبات دانش آموزی استان اردبیل

ابان بن سعید کیست؟

آیا هرگز دیده‏اید که درخت حنظل، میوه شیرین دهد؟ آیا هرگز شنیده‏اید که در زمین شوره‌زار و بیابان سوزان، گلستانى مصفا و چمنى سرسبز و خرّم پدید آید؟ آیا هرگز ممکن است نور، در آغوش ظلمت به وجود آید؟ ...این‏ها همه، ناشدنى است؛ ولى اگر با زندگى «ابان بن سعید» آشنا شوید، خواهید دید که این قانون طبیعى همه جا حکمفرما نبوده، استثنأپذیر می‌باشد!!

آرى «ابان »در پرتو ایمان پر شور، و با زندگى شگفت‏انگیز خود «ممتنع» را «ممکن» ساخت! اگر مى‏خواهید بدانید چگونه درخت حنظل، میوه شیرین مى‏دهد. چگونه از زمین شوره زار گلستان سبز و خرّم بوجود مى‏آید و چگونه نور در آغوش ظلمت پدیدار مى‏شود؟ بیائید دفتر زندگى پر افتخار و درخشان او را ورق بزنیم:

پدر او سعید بن عاص از قبیله معروف بنی‌امیه است. بنی‌امیه از روزگاران قدیم، با بنی‌هاشم کینه دیرینه داشتند. کینه‌هائى که با گذشت زمان، آتش آن خاموش نشده بود، از این رو بنی‌امیه از نخستین روزى که پیامبر اسلام(ص) دعوت خود را آشکار ساخت، به مخالفت با او بر خاستند و در کار شکنى و دشمنى با پیامبر(ص) از هیچ چیز فروگذار نکردند براى بنی‌امیه قابل تحمل نبود که به آئین محمد(ص) که از تیره بنی‌هاشم بود در آیند، و از او پیروى کند.

بنی‌امیه نمى‏توانستند ببینند محمد(ص)، پرچمدار آئینى شده است که مردم آن را از جان و دل مى‏پذیرند؛ و در راه آن، همه گونه فداکارى و جانبازى مى‏کنند؛ و هر روز که مى‏گذرد بر تعداد پیروان او افزوده مى‏گردد. از این رو باتمام قدرت، از نفوذ و گسترش اسلام جلوگیرى مى‏کردند. این خاندان بدسرشت، به اندازه‏اى ناپاک بودند که قرآن مجید، آنها را در خت پلید نامیده است.

ادامه مطلب ...

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

ادامه مطلب ...

قیام حسینى

یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند، مصمم شد براى نامداران و شخصیت‌هاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور، نامه‌اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین(ع) بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان.

حاکم این خبر را به امام حسین(ع) رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین(ع) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید. آن گاه که افرادى چون یزید،(شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی‌کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند، باید فاتحه اسلام را خواند(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام، اسلام را از بین می‌برند).

امام حسین(ع) می‌دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است، اگر در مدینه بماند به قتلش می‌رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه، همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت، و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین(ع) که در مکه به سر می‌برد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام(ع) مسلم بن عقیل، پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه‌اى روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نایب امام(ع) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامه‌اى به امام حسین(ع) نگاشت و حرکت فورى امام(ع) را لازم گزارش داد. هر چند امام حسین(ع) کوفیان را به خوبى می‌شناخت، و بی‌وفایى و بی‌دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می‌دانست به گفته‌ها و بیعتشان با مسلم نمی‌توان اعتماد کرد، و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند با این حال تا هشتم ذیحجه، یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می‌خواست خود را به مکه برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده، بلکه علیه او قیام کرده است.

یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود، ابن زیاد را(که از پلیدترین یاران یزید و از کثیف‌ترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید و ارعاب، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت، و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت، و پس از جنگى دلاورانه و شگفت، با شجاعت شهید شد(سلام خدا بر او باد). و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی‌ایمان کوفه را علیه امام حسین(ع) برانگیخت، و کار به جایى رسید که عده‌اى از همان کسانى که براى امام(ع) دعوتنامه نوشته بودند، سلاح جنگ به دست گرفتند و منتظر ماندند تا امام حسین(ع) از راه برسد و به قتلش برسانند.

امام حسین(ع) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت، گاهى به اشاره، گاهى به صراحت، اعلان می‌داشت که: مقصود من از حرکت، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید و برپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است و جز حمایت قرآن و زنده‌داشتن دین محمدى هدفى ندارم و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده‌اش اتمام پذیرد.

رسول گرامى(ص) و امیرمؤمنان(ع) و حسن بن على(ع) پیشوایان پیشین اسلام، شهادت امام حسین(ع) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین(ع) رسول گرانمایه اسلام(ص) شهادتش را تذکر داده بود و خود امام حسین(ع) به علم امامت می‌دانست که آخر این سفر به شهادتش می‌انجامد، ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد، یا از اسارت خانواده‌اش واهمه‌اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا و شهادت را سعادت می‌پنداشت، سلام ابدى خدا بر او باد.

خبر شهادت حسین(ع) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته، از رسول الله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن بن على(ع) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدین سان حرکت امام حسین(ع) با آن درگیری‌ها و ناراحتی‌ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می‌فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا، هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرت را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند على بن ابى طالب(ع) امام و جانشین پیامبر، از دیگران به وظیفه خویش آگاه‌تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.

بارى امام حسین(ع) با همه این افکار و نظریه‌ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد، و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت. سرانجام  رفت، و شهادت را دریافت. نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خون‌هایشان شن‌هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید(باقیمانده بسترهاى گناه آلود خاندان امیه) جانشین رسول خدا نیست، و اساساً اسلام از بنى‌امیه و بنى‌امیه از اسلام جداست. راستى هرگز اندیشیده‌اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین(ع) به وقوع نمی‌پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر(ص) می‌دانستند، و آن‌گاه اخبار دربار یزید و شهوت رانی‌هاى او و عمالش را می‌شنیدند، چقدر از اسلام متنفر می‌شدند، زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستى نیز تنفرآور است... و خاندان پاک حضرت امام حسین(ع) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت را به گوش مردم برسانند و شنیدیم و خواندیم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید، همواره و همه جا دهان گشودند و فریاد زدند، و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى‌امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز و شرابخوار است، هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه‌اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست. سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد، طوفانى در جان‌ها برانگیختند، چنان‌که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت.

نگرشى ژرف می‌خواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پر نتیجه دست یافت. از همان اوان شهادت امام تاکنون، دوستان و شیعیانش، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می‌گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را، سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم می‌شمارند، و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز می‌دارند. پیشوایان معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می‌شتافتند و عزایش را بر پا می‌داشتند، در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار، گفتارهاى متعددى ایراد فرموده‌اند:

ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد(ع) رسیدم، فرمود اشعاری در سوگوارى حسین براى ما بخوان. وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست، من می‌خواندم و آن عزیز می‌گریست، چندان‌که صداى گریه از خانه برخاست. بعد از آن‌که اشعار را تمام کردم، امام(ع) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین(ع) مطالبى بیان فرمود. نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بی‌تابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على، که ثواب و جزایى گرانمایه دارد.

باقرالعلوم، امام پنجم(ع) به محمد بن مسلم که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند، زیرا بر هر شخص با ایمانى که به امامت ما معترف است، زیارت قبر اباعبدالله لازم می‌باشد.

امام صادق(ع) می‌فرماید: ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال: همانا زیارت حسین(ع) از هر عمل پسندیده‌اى ارزش و فضیلتش بیشتر است، زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیمی است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می‌دهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبی‌ها و پاکدامنی‌ها و فداکاری‌ها پرواز می‌دهد. هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على(ع)، و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد، لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارت‌ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد، بلکه همه این تظاهرات، فلسفه دیندارى، فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزد می‌نماید، و هدف هم جز این نیست، و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست می‌باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم، هدف مقدس حسینى به فراموشى می‌گراید.

امام حسین(ع) در زمان معاویه

چون امام حسن(سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و وصیت حسن بن على(ع) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین(ع) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین(ع) می‌دید که معاویه با اتکا به قدرت، بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج می‌برد، ولى نمی‌توانست دستى فراز آورد و قدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن(ع) نیز وضعى مشابه او داشت.

امام حسین(ع) می‌دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد، پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش می‌رسانند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پیشه ساخت که اگر بر می‌خاست، پیش از اقدام ،به دسیسه کشته می‌شد، از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی‌شد. بنابراین تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفت‌هاى بزرگ نیفراخت، جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می‌گرفت و مردم را به آینده نزدیک امیدوار می‌ساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.

در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید، بیعت می‌گرفت، حسین(ع) به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامه‌اى کوبنده براى او نوشت، معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید، به او اصرارى نکرد و امام(ع) همچنین بود و ماند تا معاویه مرد.

امام حسین(ع) با برادر

پس از شهادت حضرت على(ع)، به فرموده رسول خدا(ص) و وصیت امیرالمؤمنین(ع) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على(ع)، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین(ع)، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن(ع) گوش فرا دهند. امام حسین(ع) که دست پرورده وحى محمدى و ولایت علوى بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ، امام حسن(ع) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتی‌ها را تحمل نماید، امام حسین(ع) شریک رنج‌هاى برادر بود و چون می‌دانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است، هرگز اعتراض به برادر نداشت. حتى یک روز که معاویه، در حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دهان آلوده‌اش را به بدگویى نسبت به امام حسن(ع) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان(ع) گشود، امام حسین(ع) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولى امام حسن(ع) او را به سکوت و خاموشى فراخواند، امام حسین(ع) پذیرا شد و به جایش بازگشت، آن گاه امام حسن(ع) خود به پاسخ معاویه برآمد، و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت.

امام حسین(ع) با پدر

شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد، و آن گاه که رسول خدا(ص) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت، مدت سى سال با پدر زیست. پدرى که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگى نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت. پدرى که در زمان حکومتش لحظه‌اى او را آرام نگذاشتند، همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...

در تمام این مدت، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالى که حضرت على(ع) متصدى خلافت ظاهرى شد، حضرت حسین(ع) در راه پیشبرد اهداف اسلامى، مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می‌کوشید، و در جنگ‌هاى جمل، صفین و نهروان شرکت داشت.

به این ترتیب، از پدرش امیرالمؤمنین(ع) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر، امام حسین(ع) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول الله(ص) مشاهده کرد که سخن می‌گفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبر پدرم فرود آى...

امام حسین(ع) و پیامبر(ص)

از ولادت حسین بن على(ع) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله(ص) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام(ص) درباره حسین(ع) ابراز می‌داشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند. سلمان فارسى می‌گوید: دیدم که رسول خدا(ص) حسین(ع) را بر زانوى خویش نهاده او را می‌بوسید و می‌فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت‌هاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان(امام زمان عج) می‌باشد.

انس بن مالک روایت می‌کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می‌دارى، فرمود: حسن و حسین را، بارها رسول گرامى حسن(ع) و حسین(ع) را به سینه می فشرد و آنان را می بویید و می‌بوسید .ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است، در عین حال اعتراف می‌کند که: رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه‌هاى خویش نشانده بود و به سوى ما می‌آمد، وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. عالی‌ترین، صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را می‌توان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص) خواند که فرمود: حسین از من و من از حسینم.

ولادت امام حسین(ع)

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام(ص) رسید، به خانه حضرت على(ع)  و فاطمه(س) آمد و اسما را فرمود تا کودک را بیاورد. اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم(ص) برد، آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ اقامه گفت. به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل  فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون(شبیر) که به عربى(حسین) خوانده می شود نام بگذار. چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى و به این ترتیب نام پر عظمت حسین از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه(س)  انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه کشت و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد.

زیارت وارث

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ ادَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ،

سلام بر تو اى وارث حضرت آدم برگزیده خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ نُوحٍ نَبِىِّ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ‏

سلام بر تو اى وارث حضرت نوح پیامبر خدا سلام بر تو اى وارث‏

اِبْراهیمَ خَلیلِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُوسى‏ کَلیمِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ‏

ابراهیم خلیل خدا سلام بر تو اى وارث موسى هم گفتار خدا سلام‏

عَلَیْکَ یا وارِثَ عیسى‏ رُوحِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُحَمَّدٍ

بر تو اى وارث حضرت عیسى روح خدا سلام بر تو اى وارث حضرت محمد

حَبیبِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ عَلِىٍّ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَلِىِّ اللَّهِ،

حبیب خدا سلام بر تو اى وارث على امیر مؤمنان ولى خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ الْحَسَنِ الشَّهیدِ سِبْطِ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ‏

سلام بر تو اى وارث حسن آن امام شهید و نوه رسول خدا سلام‏

عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ الْبَشیرِ النَّذیرِ وَابْنَ سَیِّدِ

بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند مژده‏دهنده و ترساننده و پسر آقاى‏

الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ‏

اوصیاء سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانیان سلام‏

عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ وَابْنَ خِیَرَتِهِ، اَلسَّلامُ‏

بر تو اى اباعبدالله سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیده او سلام‏

عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوِتْرُ الْمَوْتُورُ،

بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا سلام بر تو اى کشته مظلومى که انتقام خونت گرفته نشد

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْإِمامُ الْهادِى الزَّکِىُّ وَعَلى‏ اَرْواحٍ حَلَّتْ بِفِنآئِکَ،

سلام بر تو اى امام راهنماى پاک و بر آن ارواحى که به آستان تو فرود آمدند

وَاَقامَتْ فى‏ جِوارِکَ، وَوَفَدَتْ مَعَ زُوَّارِکَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ مِنِّى‏ ما

و در جوارت رحل اقامت افکندند و با زائرانت ورود کردند سلام من بر تو  تا

بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، فَلَقَدْ عَظُمَتْ بِکَ الرَّزِیَّةُ، وَجَلَّ الْمُصابُ‏

زنده‏ام من و برپا است شب و روز که براستى بزرگ شد به تو مصیبت و گران شد سوگوارى‏

فِى الْمُؤْمِنینَ وَالْمُسْلِمینَ، وَفى‏ اَهْلِ السَّمواتِ اَجْمَعینَ، وَفى‏

در میان مؤمنان و مسلمانان و در میان ساکنین آسمانها همگى و در میان‏

سُکّانِ الْأَرَضینَ، فَاِنَّا للَّهِ‏ِ وَاِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ، وَصَلَواتُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ‏

ساکنین زمینها «انا للَّه و انا الیه راجعون» درودهاى خدا و برکاتش‏

وَتَحِیَّاتُهُ عَلَیْکَ، وَعَلى‏ ابآئِکَ الطّاهِرینَ الطَّیِّبینَ الْمُنْتَجَبینَ، وَعَلى‏

و تحیتهایش بر تو و بر پدران پاک و پاکیزه و برگزیده‏ات و بر فرزندان راهنماى‏

ذَراریهِمُ الْهُداةِ الْمَهْدِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ وَعَلَیْهِمْ، وَعَلى‏

راه‏یافته‏شان باد سلام بر تو اى سرور من و بر ایشان و

{رُوحِکَ وَعَلى} اَرْواحِهِمْ، وَعَلى‏ تُرْبَتِکَ وَعَلى‏ تُرْبَتِهِمْ، اَللّهُمَّ لَقِّهِمْ‏

بر ارواح ایشان و بر تربت تو و بر تربت ایشان خدایا ببار بر ایشان‏

رَحْمَةً وَرِضْواناً وَرَوْحاً وَرَیْحاناً، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یا اَبا

رحمت و خوشنودى و روح و ریحانى سلام بر تو اى سرور من اى ابا

عَبْدِاللَّهِ، یَا بْنَ خاتَمِ النَّبِیّینَ، وَیَا بْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، وَیَا بْنَ سَیِّدَةِ

عبدالله اى فرزند خاتم پیمبران و اى فرزند آقاى اوصیاء و فرزند بانوى‏

نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَهیدُ یَا بْنَ الشَّهیدِ، یا اَخَ الشَّهیدِ

زنان جهانیان سلام بر تو اى شهید (راه حق) و اى پسر شهید و اى برادر شهید

یا اَبَا الشُّهَدآءِ، اَللّهُمَّ بَلِّغْهُ عَنّى‏ فى‏ هذِهِ السَّاعَةِ وَفى‏ هذَا الْیَوْمِ،

و اى پدر شهیدان خدایا برسان به او از اجانب من در این ساعت و در این روز

وَفى‏ هذَا الْوَقْتِ وَفى‏ کُلِّ وَقْتٍ، تَحِیَّةً کَثیرَةً وَسَلاماً، سَلامُ اللَّهِ عَلَیْکَ‏

و در این وقت و در هر وقت تحیتى زیاد و سلامى بسیار سلام خدا بر تو

وَرَحْمَةُاللَّهِ‏وَبَرَکاتُهُ یَابْنَ سَیِّدِالْعالَمینَ، وَعَلَى الْمُسْتَشْهَدینَ مَعَکَ‏

و رحمت خدا و برکاتش اى فرزند آقاى جهانیان و نیز بر شهید شدگان با تو

سَلاماً مُتَّصِلاً مَا اتَّصَلَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ‏

سلامى پیوسته به پیوستگى شب و روز سلام بر حسین بن‏

عَلِىٍ‏ّ الشَّهیدِ، السَّلامُ عَلى‏ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَى‏

على شهید (راه حق) سلام بر على بن الحسین آن شهید (عالیقدر) سلام بر

الْعَبَّاسِ بْنِ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ الشَّهیدِ، السَّلامُ عَلَى الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ

عباس فرزند امیرمؤمنان آن شهید (والا مقام) سلام بر فرزندان شهید

اَمِیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَى الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ، اَلسَّلامُ عَلَى‏

امیر مؤمنان سلام بر فرزندان شهید حسن سلام بر

الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ، السَّلامُ عَلَى الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرٍ

شهیدان از فرزندان حسین سلام بر شهیدان از فرزندان جعفر

وَعَقیلٍ، اَلسَّلامُ عَلى‏ کُلِّ مُسْتَشْهَدٍ مَعَهُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ، اَللّهُمَّ صَلِ‏

و عقیل سلام بر هر شهیدى که با ایشان بود از مؤمنان خدایا درود فرست‏

عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، وَبَلِّغْهُمْ عَنّى‏ تَحِیَّةً کَثیرَةً وَسَلاماً، اَلسَّلامُ‏

بر محمد و آل محمد و برسان به ایشان از جانب من تحیتى زیاد و سلامى بسیار سلام‏

عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ، اَحْسَنَ اللَّهُ لَکَ الْعَزآءَ فى‏ وَلَدِکِ الْحُسَیْنِ، اَلسَّلامُ‏

بر تو اى رسول خدا نیکو کند خداوند صبر تو را در سوگوارى فرزندت حسین سلام‏

عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ، اَحْسَنَ اللَّهُ لَکِ الْعَزآءَ فى‏ وَلَدِکِ الْحُسَیْنِ، اَلسَّلامُ‏

بر تو اى فاطمه نیکو کند خداوند صبر تو را در سوگوارى فرزندت حسین سلام‏

عَلَیْکَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ، اَحْسَنَ اللَّهُ لَکَ الْعَزآءَ فِى وَلَدِکَ الْحُسَیْنِ،

بر تو اى امیرمؤمنان نیکو کند خدا صبر تو را در مصیبت فرزندت حسین‏

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ، اَحْسَنَ اللَّهُ لَکَ الْعَزآءَ فى‏ اَخیکَ‏

سلام بر تو اى ابا محمد حسن (مجتبى) نیکو گرداند خدا صبر تو را در مصیبت برادرت‏

الْحُسَیْنِ، یا مَوْلاىَ یا اَبا عَبْدِاللَّهِ اَنَا ضَیْفُ اللَّهِ وَضَیْفُکَ، وَجارُ اللَّهِ‏

حسین اى مولاى من اى ابا عبداللَّه من میهمان خدا و میهمان توأم و در پناه خدا

وَجارُکَ، وَلِکُلِّ ضَیْفٍ وَجارٍ قِرىً، وَقِراىَ فى‏ هذَا الْوَقْتِ، اَنْ تَسْئَلَ‏

و پناه توأم و براى هر میهمان و پناهنده‏اى حق پذیرایى است و پذیرایى من در این وقت این است که از

اللَّهَ سُبْحانَهُ وَتَعالى‏ اَنْ یَرْزُقَنى‏ فَکاکَ رَقَبَتى‏ مِنَ النَّارِ، اِنَّهُ سَمیعُ‏

خداى سبحان بخواهى که روزیم گرداند آزادى از آتش دوزخ را که براستى او شنواى‏

الدُّعآءِ قَریبٌ مُجیبٌ

دعا و نزدیک و اجابت کننده است

مسابقه عکس عاشورائیان

 

ضمن تسلیت پیشاپیش ایام سوگواری سالار شهیدان، مدیریت دانش آموزی استان با همکاری معاونت پرورشی و تربیت بدنی اداره‌ی کل در نظر دارد جهت به تصویر کشیدن ارادتمندی مردم شریف استان به محضر حضرت اباعبدا... الحسین(ع)، دومین دوره‌ی مسابقه‌ی عکاسی تحت عنوان «عکس عاشورائیان» را در دو بخش دوربین دیجیتال و تلفن همراه برگزار نماید. دانش آموزان هنرمند می‌توانند از مجالس و محافل عزاداری و مراسم آئینی و سنتی صحنه‌های ارزشمند را ثبت نموده و با رعایت شرایط ذیل در قالب لوح فشرده به مدیریت دانش آموزی استان ارسال نمایند. مدیریت دانش آموزی استان به 10 نفر از برگزیدگان مسابقه در هر بخش هدایای نفیسی تقدیم خواهد کرد.

مستدعی است دستور فرمائید نسبت به اطلاع رسانی مناسب در سطح مدارس اقدام و آثار برگزیده را مطابق با ضوابط اجرایی حداکثر تا تاریخ 3/10/89 به دبیرخانه مسابقه ارسال نمایند.

ضوابط اجرایی مسابقه:

1- شرکت برای دانش آموزان علاقه‌مند آزاد است و شرکت‌کنندگان می‌بایست فرم شرکت در مسابقه را همراه آثار ارسال نمایند.

2- آثار ارسال شده توسط شرکت‌کنندگان به منزله اعلام مالکیت معنوی آثار می‌باشد. تصاویر می بایست متعلق به شرکت کننده در مسابقه باشد.

3- موضوع عکس‌های ارسالی می بایست با موضوع مسابقه مطابقت داشته باشد.

4- عکس‌ها می بایست حقیقی و با دوربین عکاسی یا موبایل گرفته شده باشند. تنها عکس‌هایی داوری خواهد شد که دخل و تصرف با ابزار گرافیکی بر روی آنها انجام نشده باشد.

5- اندازه عکس ارسالی برای موبایل حداقل 800×600 و برای دوربین دیجیتال 1600×1200 باشد.

6- فایل عکس‌ها باید روی لوح فشرده با ابعاد اصلی و فرمت jpg به دبیرخانه مسابقه ارسال گردد.

7- هر یک از دانش آموزان می توانند مجموعاً 10 عکس منتخب را جهت شرکت در مسابقه ارسال نمایند.

8- دانش آموزان علاقه‌مند می توانند در هر دو بخش مسابقه(موبایل و دوربین) آثار خود را ارسال نمایند.

9- فایل عکس‌ها با نام و نام خانوادگی به حروف انگلیسی از شماره ردیف 01 نامگذاری نموده و ارسال نمایند.

10- لازم است درون لوح‌فشرده یک فایل word ذخیره گردد که حاوی اطلاعات ذیل باشد: نام و نام خانوادگی، نام پدر، کد ملی، منطقه/ ناحیه آموزش و پرورش، نام آموزشگاه، دوره‌ی تحصیلی، پایه تحصیلی، نشانی دقیق پستی، شماره تلفن ثابت منزل و آموزشگاه، شماره تلفن همراه و Email، تاریخ و محل عکاسی.