با عنایت به نامگذاری کاروان عمرهی دانش آموزی سال 1390 استان اردبیل به نام شهید احمد قهرمانی لازم دیدیم مختصری از زندگی آن بزرگ مرد را برای آشنایی دانش آموزان عزیز با ایشان بیان کنیم:
شهید قهرمانی فرزند فیضعلی سال 1344 در اردبیل متولد شد و از کلاس چهارم نظری به علت حضور در جبهههای نبرد حق، ترک تحصیل نمود. وی عضو بسیج بیست میلیونی و مسئول محور اطلاعاتی قرارگاه خاتم بود. در سال 62 در ارتفاعات «بمو» به شهادت رسید.
سودای زیارت: از کودکی عادت داشت اذان را با نوای آسمانیاش بر پشت بامها طنین اندازد. وقتی طنین دلکش تکبیر او در فضا میپیچید، مادرش سراپا احساس میشد. روح و جانش در شوق آن نغمه، ذوب میگردید و به نماز میایستاد. احمد از همان دوران کودکی، آشنای رمز و رازهای دینی بار آمده بود. در ایام تحصیل نیز پیوسته دل در جاذبه های سودایی مسایل اعتقادی داشت. همین ویژگیها سبب شد که وقتی خیزاب ستم ستیز انقلاب صخره شکنیهای خود را آغازید، او درمسیر این حرکت قرار گرفت و با الهام از رهنمودهای امام(ره) به خدمتش درآمد، شم مخصوصی او را یاری میکرد که حرکتهای اصیل را از هر حرکت انحرافی بهسرعت باز شناسد و موضعگیری کند و پیامهای امام(ره) را به اعماق حضور مردم در هر گوشه و کنار برساند. با پیروزی انقلاب فصلی نودر زندگی اجتماعی و عقیدتی او ایجاد شد. با تلاشهای پیگیر احمد، اولین انجمن اسلامی دانش آموزان در دبیرستان مدرس پا گرفت و دانش آموزان صدیق و مخلص جذب آن شدند، همزمان با شروع جنگ تحمیلی خود را به جبهه رسانید و نزدیک به 3 ماه در لشکر 31 عاشورا به خدمت مشغول شد. سپس به لشکر 27 حضرت رسول(ص) منتقل شد و در مقام مسئول اطلاعات و عملیات قرارگاه خاتم با همتی شایان توجه به تلاش پرداخت و از نظرسرویسدهی اطلاعاتی چنان عمل میکرد که علاوه بردو لشکر یادشده، تیپ 25 کربلا و تیپ 21 امام رضا(ع) را نیز زیر چتر اطلاعاتی خویش قرار میداد؛ وقتی قرار میشد منطقه دشمن شناسایی و اطلاعات ضروری به فرماندهی منتقل شود، احمد فوراً حاضر میشد و با تنی چند از همرزمانش از تپهها، بلندیها و پستیها، گذار رودها و لبه درهها چنان به چالاکی و چستی به منطقه دشمن نفوذ میکرد که تصور آن در عالم خیال نمیگنجد در همین ماموریتها بود که یکبار موفق شد خود را به کربلا برساند وبه زیارت مرقد مولایش بشتابد. آوازه حرکتهای نفوذی احمد در منطقه دشمن چنان در میان سپاهیان بعثی درافتاده بود که ارتش عراق برای زنده دستگیر کردنش مبلغ قابل توجهی به عنوان جایزه تعیین و اعلام کرده وعدّهای از کردهای عراقی را مامور این کار نموده بود. اغلب جلسات اطلاعاتی فرماندهان بدون حضور احمد شروع نمیشد به خاطر جوانب امنیتی هرگز اطلاعات بهدست آورده خود را روی کاغذ نمینوشت بلکه با چنان دقت و توجه خاصی آن را در ذهن خود جای میداد که بسی اوقات مایه اعجاب فرماندهان واقع می شد که این همه اعداد وارقام و اطلاعات را چگونه در صفحه ذهن خویش نقش مینهد؟
فرمانده لشکر 27 حضرت رسول(ص) بعد از شهادت احمد گفته بود:«از زمانی که قهرمانی شهید شده احساس می کنم دست راست لشکر قطع شده» براستی او درست تشخیص داده بود زیر کوچکترین حرکت دشمن، از چشمان عقابی وتیز بینش دور نمیماند. عراقیها بعد از اطلاع از خبر شهادت احمد خیلی خوشحال شدند وآشکارا شادیها کردند. از طریق رادیو بارها این خبررا پخش نمودند و دوستاناش در غم فراقش چنین زمزمه میکردند: آئینهام شکست او غریب خستگی ها بود وتو پنداری که فقط با این کلمه غریب است وچه میگویم، نه، پرواز کرده. آه آئینهام! راستی تو فرشته کدامین آسمان بودی. تبسم، قرین همیشه لبانت بود؛ چهرهات چقدر بشاش و دلت مامن اندوه.
خوننامه: خدایا مرا به راه خود هدایت فرما. زیرا میدانم که هوای نفس و غرور و خودخواهی چه پرتگاه هولناکی است که انسان را به نیست شدن و پوچی و دور نمودن از خود و خدای خود میکشاند پس خدایا مرا به حال خود مگذار زیرا میترسم تمام وجودم را آتش گمراهی فرا گیرد وترا نشناسم. خدایا مرا نجات ده از هواهای نفسانی تا بتوانم حقایق و عظمت تورا در وجودم احساس کنم و از این دنیا که گذرگاهی بیش نیست، درگریز باشم.
و ای برادران دانش آموز! باید شما با درس خواندن سعادت و نیکبختی جامعه و استقلال میهن را تضمین نمایید تا زمینه ساز حکومت جهانی حضرت موعود گردد.
سلام عزیزان
خداقوتتان دهد
زیارت همه عزیزان عمره گذار هم قبول باشه.
متن زیبایی بود.
التماس دعا
یا زهرا