راهیــان معـرفــــــت

راهیــان معـرفــــــت

ستاد عمره‌ و عتبات دانش آموزی استان اردبیل
راهیــان معـرفــــــت

راهیــان معـرفــــــت

ستاد عمره‌ و عتبات دانش آموزی استان اردبیل

انشانویسی حج- بهنام سیفی از مشگین شهر

می دانم خانه ای در آفرینش هست که منظومه ای نورانی را در خویش جای داده است این خانه محل رفت و آمد فرشتگان است، منزل وحی است، و معدن رحمت و بخشش  و کرامت. درهای معرفت و ایمان از این خانه گشوده می شود. آب حیات از این خانـه می جوشد پس جگرهای سوخته و دل های عطشناک خویش را به اینجا باید سپرد. این خانه، خانه خداست و رفتن به این خانه مستلزم سفر پر راز و رمز «حج» است. و من چقدر عاشق این سفر زیبا هستم. همیشه زیر این آسمان آبی که به تماشای زیبایی های زمین خاکی می ایستم به آنهایی فکر می کنم که آسمانی اند و از خدا خواسته اند تا روشن ترین و کوتاه ترین راه را برای رسیدن به او پیش پایشان بگشاید و خداوند مهربان سفر حج را نصیب اینان کرده است. آری سخن از سفر پر مفهوم حج است. سفر به سرزمینی که دریچه ی آسمان است و قله های بزرگ تاریخ انسان در آن قرار دارند. آنجا خوان نعمت بی دریغ خداوند گسترده شده است تا مسافران بزرگ خدا از راه برسند و از این همه داده ها و زیبایی ها بهره ها ببرند و تا رسیدن به خدا پرواز کنند. برای رفتن به آنجا باید از اسارتکده ی خاک گذشته دل به خورشید سپرد، و از پیچ و خم جاده های دنیوی عبور کرد. آنجا نسیم معطر خدا را در کوچه پس کوچه ها می توان احساس کرد. هم قامت درختان بهشتی می توان شد و درست مقابل چشمان خدا می توان ایستاد. و من چقدر مشتاق دیدن چنان لحظه هایی هستم اما می دانم این سفر، سفر بزرگی است و کار بزرگ را آنان که  بزرگند، رقم می زنند و من بسیار کوچک و حقیرم و شاید این اشتیاق من کاری بیهوده و عبث باشد اما چه کنم که دلم هوای آنجا را دارد. نمی دانم چه کسی در اندرون خسته ی من به زمزمه برمی خیزد و خدا را می خواند و از او زیارت خانه اش را طلب می کند. نمی دانم دستی مهربان دستان لرزان وملتمس مرا خواهد گرفت و سردی انجماد و افسردگی را از وجود من خواهد زدود و مرا همسایه ی بهار خواهد ساخت یا نه؟ حج خود واژه ی زیبایی است که پر از معنی و مفهوم است. حج تنها یک واژه نیست، یک فرهنگ زیباست. قاموس از خود بریدن و به خدا پیوستن است. حج یعنی کوتاه کردن فاصله ی خود با خدا. یعنی شکفتن پس از زمستان طولانی و یخبندان سستی انسان. حج یعنی عشق، شوق، شور، یعنی استجابت همه ی دعاهای نیک و خداپسند. و سفرحج رفتن یعنی عزیمت به سرزمین خدا. یعنی زیستن در کنار قرآن و کعبه و پیامبر یعنی همنوای ناله های علی در نخلستان شدن. غمگسارِ صورت سیلی خورده ی زهرا بودن، مظلومیت محمد امین را از نزدیک دیدن و هیبت و عظمت و شکوه اسلام را از فراز حرا دیدن و برخود بالیـدن. کدام دل را  می شناسید که بیدل و بیتاب این سفر نباشد؟ کدام دست را می شناسیـد که به تمنای رسیـدن به خانه ی خدا بلنـد نشـده باشـد؟ کدام حنجـره را می شناسید که تشنه ی آب زمزم نباشد؟ کدام آشنا را می شناسید که غریبانه در انتظار دیدن زادگاه علی(ع) و مقام ابراهیـم و ناودان طلایـی و صفا و مروه نباشد؟ کدام چشم را می شناسید که در حسرت دیدن قربانگاه منا و به یاد اسماعیل اولین قربانی عشق به خدا اشگ نریزد؟ کدام پا را می شناسید که به سفر در جاده های خلوت خلوص و گشتن در کوچه های بنی هاشم نیندیشد؟ کدام دل سنگ را می شناسید که از شوق زیارت قبرستان بقیع آب نشود؟ و من نیز همچون همه بندگان الهی به روزهای خوب خدا در سفر حج و به شب های نیایش و زمزمه و لحظه های تسبیح و تقدیس و کوچیدن به سمت روشن تقوا می اندیشم و چه فرصت گرانبهایی؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد