صلا، صلای عشق است و کاروان کاروانی که ما را به سوی ملکوت می برد. همه چیز، بوی تجلّی می دهد. و لحظهها سرشار از نور و کرامتاند. وقت آن رسیده است که با همه چیز و همه کس وداع کنیم و تنها به یک چیز و یک کس بیندیشیم. اکنون هنگام آن است که بر اعتماد خویش به عالم غیب بیفزاییم و خدا را بر این حقیقت شاهد بگیریم که ما همه بنده اوییم و به سوی او باز خواهیم گشت.
گویی آسمان در یک قدمی ماست و ما می خواهیم پروازی عاشقانه را آغاز کنیم پروازی که تاکنون آن را تجربه نکردهایم و تازه می خواهیم به سمت و سویی برویم که جز به خدا و پیامبر و خاندان او ختم نمی شود.
با تمام وجود احساس می کنیم از خود خالی و از خدا لبریز شدهایم. احساس می کنیم که دیگر آن آدم قبلی نیستیم و می خواهیم به ابدیت بپیوندیم، به نور، به پاکی، به عشق، بهصفا و خلاصه به هر چه که خوبی است و ما تا کنون از آن غافل بودهایم.
سفر حج تنها یک سفر زیارتی نیست. این سفر، سفر تمرین پرواز از خاک تا افلاک است. پای نهادن در این سرزمین به منزله پای نهادن در حریم پیامبران بزرگ و اولیای خداست. این سرزمین یاد آور خاطراتی جاودانه است که تاریخ در صندوقچه ذهن و ضمیر خود پنهان کرده است. در این سر زمین بود که ابراهیم فرزند خود را تا مرز قربانی کردن پیش برد و از آزمایش خداوند سر بلند بیرون آمد و همینجا بود که اسماعیل از همه آنچه که می خواست چشم پوشید و در برابر شمشیر قضای الهی لباس رضا بر تن کرد.
سرزمین عربستان مهد تمدن اسلام و جایگاه تبلور پاکترین احساسات و نایابترین ارزش های انسانی است. از آن روی که علی علیهالسلام با آن شکوهش در این سرزمین و در آغوش خانه کعبه زاده شد و بالید موجب عظمت و افتخار اسلام شد. و آنگاه که خداوند دردانهای همچون زهرای اطهر را به پیامبر عطا کرد، چشم هستی از درخشش نور سیمای او خیره ماند و به واسطه او دوازده نور عالمتاب در شب چراغ آفرینش روشن شد.
نخستین مرحله این سفر وداع با خویش و خویشاوندان است که اگر از خویش وداع نکنی وداع با خویشاوندان بی فایده است و اگر نتوانسته باشی از آنچه که تا کنون به آنها دل بسته بودی دل بکنی، نخواهی توانست خود را بر جای نهی و به خدا برسی . همچنانکه گفتهاند:
بهطواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادنـــــد که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی |
آری در هم شکستن دیوارههای عقل و پای نهادن در حریم عشق، کاری دشوار است. اما اگر می خواهی به مقصود برسی راهی جز این در پیش نیست.
براستی چه رویداد شگفتی است حضور در میقات و دست دادن با ابراهیم، دیدار با اسماعیل، نگاه به کعبه، استلام حجر الأسود و بوسه بر آستان الهی !
لبیک گویان از راه رسیدن و گِرد خانه خدا گردیدن یعنی چه؟ یعنی اینکه خدایا! من تنها بله قربان گوی تو هستم و تنها از تو می ترسم و تنها تو را می پرستم؛ همچنانکه در نماز هر روز و هر شب زمزمه می کنیم که: إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعِینُ.
تلاطم امواج حاجیان بر گرداگرد کعبه تداعی زیباترین نوع پرستش و دوست داشتن خداست، مگر نه آن است که آدمی دوست داشتن را باید به نوعی ابراز کند، پس این خود نوعی ابراز دوست داشتن کسی است که سالها به دنبال او بودهای و اکنون او را یافتهای چون خودت را یافتهای .
اکنون لحظهها شتابان ما را به سوی منزلگاه عشق می برند. «و همه ذرّات وجودمان متبلور شده است» دیگر بهانهای برای ماندن نیست و باید هر چه زودتر به آنهایی پیوست که به دوست پیوستهاند. پس اگر بمانیم برای همیشه می مانیم و فیض حضور را در نمی یابیم.