راهیــان معـرفــــــت

راهیــان معـرفــــــت

ستاد عمره‌ و عتبات دانش آموزی استان اردبیل
راهیــان معـرفــــــت

راهیــان معـرفــــــت

ستاد عمره‌ و عتبات دانش آموزی استان اردبیل

خسی در میقات

جلال آل احمد از زمره نویسندگانی بود که برای ایجاد سبک تازه ای در ادبیات داستانی فارسی تلاش های فراوانی کرد و به جایی رسید که نثرش به نوشته های کلاسیک فارسی پهلو زد. جلال آل احمد در جاده نویسندگی دارای سبک خاصی است که او را از دیگران متمایز ساخته و با صراحت بیانی که دارد معروفیتش را در میان نسل جوان کشورش بیشتر کرده است. آنچه می خوانید بریدهای از سفرنامه او به مکه در سال 1343 ش. با نام خسی در میقات است.

شنبه 9 فروردین، مکه:

چهار و نیم صبح مکه بودیم. دیشب هشت و نیم از مدینه راه افتادیم. ماشین یک اتوبوس بود که سقفش را برداشته بودند. لباس احرام را از مدینه پوشیده بودیم. و مراسم مسجد و بعد سوار شدن و آمدن و آمدن. سقف آسمان بر سر و ستاره‌ها چه پایین، و آسمان عجب نزدیک. و من هیچ شبی چنان بیدار نبوده‌ام و چنان هشیار به هیچی زیر سقف آن آسمان و آن ابدیت، هر چه شعر که از برداشتم خواندم- به زمزمه‌ای برای خویش- و هر چه دقیق‌تر که توانستم در خود نگریستم تا سپیده دمید. و دیدم که تنها «خسی» است و به «میقات» آمده است و نه «کسی» و به «میعادی». و دیدم که «وقت» ‌ابدیت است، یعنی اقیانوس زمان. و «میقات» در هر لحظه‌ای. و هر جا. و تنها با خویش. چرا که «میعاد» جای دیدار تست با دیگری. اما «میقات» زمان همان دیدار است و تنها با «خویشتن». و دانستم که آن زندیق دیگر میهنه‌ای یا بسطامی چه خوش گفت وقتی به آن زائر خانه خدا در دروازه نیشابور گفت که کیسه‌های پول را بگذار و به دور من طواف کن و برگرد. و دیدم که سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن. این که «خود» را در آزمایشگاه اقلیم‌های مختلف به ابزار واقعه‌ها و برخوردها سنجیدن و حدودش را به دست آوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ و هیچ.

همان روز در بیت الحرام:

این طور که پیداست تا سال دیگر خود کعبه را هم از بتون خواهند کرد. نه تنها «مسعا»ی میان «صفا» و «مروه» الان بدل شده است به یک راهرو عظیم و دو طبقه سیمانی، بلکه دور تا دور خانه دارند از نو یک شبستان چهار گوش و دو طبقه می‌سازند تا شبستان قبلی دوره عثمانی را خراب کنند. الان یک طرف شبستان قبلی را برداشته‌اند. آن طرفی که «مسعا» است.

لابد تا یکی دو سال دیگر اضلاع دیگر را هم خراب خواهند کرد. درست است که پاگرد «مطاف» دور خانه گسترده خواهد شد و جماعت بزرگتری سه چهار برابر جماعت فعلی دور حرم طواف خواهد توانست کردن؛ اما تمام حرف بر سر این تخته‌های سیمان است که روی پایه‌های بتونی می‌چسبانند و ده برو بالا، این سنگ خارای نجیب و زیبا دم دست افتاده. و آن وقت مدام سیمان و قالب سیمانی.

و این مکه از بیت‌المقدس کوهپایه‌تر است. شهر، سنگی سنگی. و عجیب خارایی! و عرب جاهلیت حق داشته که «خانه را با مجسمه انباشته بوده». بیت ‌الحرام در گودی میان کوه‌ها، در ته آبرفـــت آنها، نشسته. و آب زمزم نوعی ذخیره آب باران، که از این کوه‌های خارا سرازیر می‌شود و در آن آبرفت جمع می‌شود. و خیابان های پست و بلند. و معمولاً به تبع دره‌ها. و خانه‌ها در دو طرف، بر سینه کوه بالا رفته و هر گوشه‌ای انشعاب دیگری در کوه. یعنی محله دیگری و کوچه دیگری. و خیابان های نئون پوشیده، و نیمه آسمان خراش‌های سیمانی و رنگارنگ کنار خیابان ها؛ و رنگ آمیزی تند در و پنجره‌های نو؛‌ و سبز چمنی و سرخ جگری و این قبیل... و سخت دهاتی. و بدجوری شهرها را از ریخت انداخته. و دور خیابانها پر از نئون. و گلدسته عظیم خانه خدا هم، و خود خانه خدا هم. وقتی خدا می خواهد که بر گوشه‌ای در بساط این زمین خانه‌ای داشته باشد، باید بداند که آن زمین روزگاری به دست حکومت سعودی خواهد افتاد و به اجبار صدور نفت در و دیوارش پر از نئون خواهد شد. بحث در این نیست که چراغ موشی جای نئون بگذارند. بلکه در این است که چرا نباید برای چنان عظمتی، نوع خاصی و شکل خاصی، با طرحی خاص از لامپ، به همان کمپانی‌ها سفارش بدهند. و آخر تشخصی! و نه این که حتی خانه خدا یک مصرف کننده عادی پنسیلوانا! این هست یعنی عوالم غیب را به منافع کمپانی‌ها آلودن ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد