و اکنون «موسم» است، هنگام در رسیده است، وعده دیدار نزدیک است، به میعاد برو، به میقات آی بازخوانده خداوند، لحظه دیدار است! موسم است. میقات است، با خدا دیدار کن!
میقات لحظه شروع نمایش و تو که آهنگ خدا کردهای و اکنون به میقات آمدهای باید لباس عوض کنی، لباس! آنچه تو را، آدم بودن تو را، در خود پیچیده پوشیده، که لباس آدم را میپوشد، و چه دروغ بزرگی که آدم لباس میپوشد! آدم بودن آدم مخفی میشود. لباس یک فریب است. لباس نشانه است، حجاب است، نمود است، رمز است، عنوان و امتیاز است، رنگ، طرح و جنس آن، همه یعنی: «من»! لباس تشخص و تبعیض است، مرز و تفرقه است.
در میقات بریز! کفن بپوش! رنگها را بشوی، سپیده بپوش، به رنگ همه شو، از«من بودن» خویش به در آی، مردم شو. ذرهای شو، درآمیز با ذرهها، قطرهای گم در دریا، «نه کسی باش که به میعاد آمدهای» «خسی شو که به میقات آمدهای»!
یک جامه بپوش، دو تکه! تکهای بردوش و تکهای برکمر، یک رنگ! سپید، بیدوخت، بیطرح، بیرنگ، بیهیچ نشانی، بیهیچ اشارهای به اینکه «تو» یی، به اینکه «دیگری» نیستی جامهای که درآغاز سفرت به سوی خدا میپوشی درآغاز سفرت به سوی خانه خدا بپوش.
اینجا میقات است بر سر راه کاروانهایی که از جهتهای مختلف زمین آهنگ خانه دارند نقطههای معینی، نامش میقات! جامهات را بکن! همه نشانههایی را که «تو» را نشان میدهند بریز! در محشر خلق گم شو، هر چه را زندگی برتو بسته است و یادآور توست درغوغای قیامت خلق فراموش کن! همه را برخود حرام کن، احرام بپوش «تن» ها در میقات میمیرند و همه «ما» میشوند. هرکس یک جامعه میشود چنانکه ابراهیم یک «امت» بود.
در آستانه ورودی، میخواهی آغاز کنی، پیش از هر چیز باید نیت کنی. نیت یعنی قصد عزم، عزم قلب انگیزش دل به سوی آنچه با خویش هماهنگش مییابد، نیاز، امر...
اکنون نیت کن، خود آگاه، آزاد و آشنا انتخاب کن، راه تازه را، سوی تازه را، کار تازه را، بودن تازه را و خود تازه را!
مرحوم دکترشریعتی