راهیــان معـرفــــــت

راهیــان معـرفــــــت

ستاد عمره‌ و عتبات دانش آموزی استان اردبیل
راهیــان معـرفــــــت

راهیــان معـرفــــــت

ستاد عمره‌ و عتبات دانش آموزی استان اردبیل

ولادت امام حسین(ع)

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام(ص) رسید، به خانه حضرت على(ع)  و فاطمه(س) آمد و اسما را فرمود تا کودک را بیاورد. اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم(ص) برد، آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ اقامه گفت. به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل  فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون(شبیر) که به عربى(حسین) خوانده می شود نام بگذار. چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى و به این ترتیب نام پر عظمت حسین از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه(س)  انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه کشت و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد.

سفر امام رضا(علیه السلام) به ایران

دهه‌ی کرامت و میلاد باسعادت حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) را گرامی می‌داریم. 

 

مأمون که در زمان پدرش از طرف وى والى خراسان بود، بعد از درافتادن با برادرش امین و کشتن او، مرکز خلافت را از بغداد به مرو منتقل کرد. بعد از استقرار حکومت مطلقه، دو چیز او را واداشت که از امام على بن موسى الرّضا(علیه السلام) دعوتى مصرّانه به عمل آورد تا حضرت را به زور و اکراه هم که شده به مقرّ حاکمیّت خود بکشاند: 1- خالى بودن دستگاه حکومتى از وجود یک رکن مهمّ علمى و معنوى، 2- جلوگیرى از نفوذ چشمگیر مردم آگاه، به ویژه طرفداران آل على(علیه السلام).

مأمون گمان می کرد با آمدن على بن موسى الرّضا(علیه السلام) به ایران، ضمن پر شدن خلأ علمى و معنوى، با عَلَم کردن ولیعهدىِ آن حضرت، در ظاهر به خواسته هاى طرفداران آل على و پیروان امام هشتم جامه عمل پوشانده می شود و آرامشى در قلمرو حکومت ایجاد و راه بهره بردارى هاى سیاسى هم هموار می گردد، یا دستکم با این اقدام، سرپوشى روى کارهایى که شده و یا در شرف انجام است، گذاشته می شود.

مردم ایران و آل على(علیه السلام)

اشاره به این نکته نیز لازم است که در خطّه ایران، مردم به آل على(علیه السلام) و امامان شیعه، علاقه و محبّتى خاصّ داشتند و زمینه مساعدى از نظر معنوى در دلهاى مردم ایران درباره علویان وجود داشت. ایرانیان آگاه و خیرخواه از حکومت هاى گذشته خود خاطرات خوبى نداشتند، زیرا با آنان از طرف زمامداران طورى رفتار می شد که گویى مردم عادى براى خدمت متصدّیان امور آفریده شده اند و بایستى بدون چون و چرا فرمانبردار آنان باشند! این بود که مردم با آشنایى به اسلام و درک سادگى و طبیعى بودن مقرّرات آن، شیفته اسلام شدند و خواستار برقرارى حکومت اسلامى گردیدند.

امّا با ملاحظه این که زمامداران و متصدّیان امور که پس از پیغمبر اسلام قدرتهاى عامّه را در دست داشتند، بر خلاف آنچه اسلام می خواست عمل کردند، مردم ایران هدف هاى اسلام را عملاً در آن حکومتها نیافتند، لذا به سوى «على»(علیه السلام) که حقّ خلافت او مورد تعدّى قرار گرفته بود متوجّه شدند. روش على(علیه السلام) و سایر امامان شیعه، از امام حسن و امام حسین تا حضرت موسى بن جعفر(علیهم السلام) که سالهاى سال از اواخر عمرش را در زندان خلیفه و عمّال ستمکارش گذرانده بود، زمینه بسیار مساعدى را فراهم ساخته بود که در جامعه اسلامى و یا دستکم یک ناحیه آن، حکومتى نمونه از آنچه اسلام می خواست تشکیل شود و تحت نظارت امام و پیشوایى از خاندان على(علیه السلام)قرار گیرد. در آن زمان چشم هاى امید شیعیان به سوى امام على بن موسى الرّضا(علیه السلام) خیره شده بود، امامى که آوازه دانش و پاکى او به همه اقطار اسلامى رسیده بود، امّا امکان بهره بردارى از افکار بلند و اهداف الهى او فراهم نبود. پدر بزرگوارش سالهاى طولانى را در زندان هارون گذرانده بود و خودش نیز مدّتها تحت نظر دستگاه هاى حاکم بود. آرى خلفاى گذشته راضى نبودند که این چهره هاى پاک در جامعه اسلامى شناخته شوند، زیرا بیم آن داشتند که اگر مردم با آنان و کمالاتشان آشنا شوند، بی مایگى خود آنان و چاپلوسانى که در دستگاه شان حاکم بر مقدَّرات مردم شده بودند و هیچ گونه صلاحیتى نداشتند ظاهر گردد. آن گروهِ عارى از اسلامى که از اسلام فقط ریاست و بهره بردارى از آن را براى خود می خواستند و تنها به منافع خود می اندیشیدند، طبیعى بود که صالحان و لایقان را منزوى سازند و خود بر اریکه قدرت بنشینند و مرکب هوس را بتازند و نیکان را به حساب نیاورند.
مأمون می خواست، ضمن استفاده از موقعیّت علمى و اجتماعى حضرت رضا(علیه السلام)، کارهاى او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد. از طرف دیگر، با این کار، می توانست محبوبیّت قابل ملاحظه اى در میان مردم بسیارى که امام رضا را دوست می داشتند به دست آورد. و شاید مقاصد دیگرى نیز در بین بوده است، چنان که معمولاً متصدّیان امور سیاسى براى هموار کردن راهها به منظور رسیدن به مقاصد سیاسى و اجتماعى خود، همیشه اغراضى در سر و یا در سرّ و ضمیر دارند که از آن جمله می توان از لطمه زدن به نفوذ و موقعیت کسانى که موقعیّتهاى حسّاسى دارند و خودخواهى هاى سلطه گران اجازه تحمّل آنها را نمی دهد، نام برد. در این مورد هم اگر متانت و طرز زندگى ساده امام(علیه السلام) نبود، سوء استفاده گران و هوچیان، بی میل نبودند او را به دنیا دوستى و حبّ جاه و مقام و نظایر آن متّهم سازند. با توجّه به همه این نکات، قرار شد که حضرت رضا(علیه السلام) را براى حضور در مرکز خلافت اسلامى، که از حدود کشورهاى عربى به ایران منتقل شده بود، حاضر سازند. در این امر، نقش و نقشه فضل بن سهل، وزیر اعظم و مورد اعتمادِ مأمون را، که اصالتاً نژاد ایرانى داشت را ، نمی توان نادیده انگاشت.

عکس العمل امام رضا(علیه السلام) در برابر دعوت مأمون

امام رضا(علیه السلام) براى این که به مأمون و کارگزاران او بفهماند که از مقاصد نهانى و نقشه هاى طرح شده آگاهى دارد، ابتدا آن دعوت را نپذیرفت، ولى اصرار و تأکیدهاى فراوانى انجام گرفت تا سرانجام، منجرّ به حرکت امام از مدینه به طرف مَروْ، مرکز خلافت اسلامى آن روز گردید. امام(علیه السلام) طىّ مسافرتى به مکّه، از طریق عراق، عازم خراسان شد. از مکّه تا بصره، قافله با تشریفاتى خاصّ به راه افتاد. هودج هاى مجلّلِ دستگاه خلافت و وسایل مفصّل و اعجاب انگیز دربار حکومت، که خود آنها جزء نقشه هاى طرح شده بود، همراهان امام را حمل می کرد. این همراهان، شامل والى مدینه و گروهى از رجال و اشراف آن روز بودند. امّا امام رضا(علیه السلام) هیچ کس از افراد خانواده را همراه نیاورد، حتّى یگانه فرزند عزیز خود محمّد، ملقّب به جواد را هم در مدینه گذاشت و خود به تنهایى، راهى سفر به ایران شد. امام(علیه السلام) در طول راه حجاز تا بصره، در هر شهرى به مناسبتى، با مردم مذاکراتى داشت. از بصره تا خرّمشهر از راه آب و از خرّمشهر به اهواز و سپس از راه اراک، رى و نیشابور، مسافرت ادامه یافت. سرانجام، روز 10 شوّال 201 هجرى قمرى این قافله به مرو رسید.

منبع: سایت تبیان

مختصری از زندگی امام کاظم علیه السلام

 

نام: موسی

پدر و مادر: امام صادق علیه السلام و حمیده

شهرت: عبد صالح، کاظم، باب الحوائج

کنیه: ابوالحسن، ابوابراهیم

زمان و محلّ تولّد: صبح روز یک شنبه 7 صفر سال 128 قمری در روستای «ابواء» واقع در بین مکه و مدینه.

زمان و محلّ شهادت: 25 رجــب سال 183 قمری، در زندان هارون، در بغداد در سن 55 سالگی، به دستور هارون مسموم شده، و به شهادت رسید.

مرقد شریف: شهر کاظمین(نزدیک بغداد)

دوران زندگی: دو بخش:

1- دوران قبل از امامت، از سال 128 تا 148 قمری(20سال)

2- دوران بعد از امامت، از سال 148 تا 183(35سال) که در عصر طاغوت هایی به نام های: منصور دوانیقی، مهدی عبّاسی، هادی عبّاسی و هارون الرّشید بود، و بیشتر دوران امامتش(23سال و دو ماه و 17 روز) در عصر خلافت هارون(پنجمین خلیفه عباسی) بود، و آن حضرت در این عصر، سال ها در زندان های متعدد به سر برد.

بنیاد پاک... میلاد فرخنده:

به نظر می رسد که روستای ابواء، واقع در راه مکّه و مدینه، بیش از سایر جاها، قافله های حجّاج اهل بیت را به سوی خود جلب می کرد، زیرا آرامگاه مادر پیامبر، آمنه دختر وهب، در آنجا قرار داشته است. در راه بازگشت از حج بیت الله الحرام قافله امام ابوعبدالله صادق علیه السلام در این روستا توقف کرد. آن روز بنابر مشهورترین روایات 17 صفر سال 128 هجری قمری بود که امام برای میهمانانش سفره غذا گسترده بود که و پیکی از جانب زنانش به سوی او آمد تا مژده ولادت خجسته فرزندش را به وی برساند.

پدر و مادر امام کاظم علیه السلام:

پدرش: پیشوای هدایت، ابوعبدالله جعفر بن محمّد علیه السلام ملقب به صادق بود.

مادرش: حمیده بربریه که شاید از مردم اندلس و یا از مردم مغرب بوده است. لقب این زن بزرگوار «حمیده مصفّاة» بود. حمیده یکی از زنان با فضیلت به شمار می آمد، زیرا به کار مهّم نشر رسالت همّت می گماشت و در این راه برخی از احادیث همسر بزرگوارش را نیز روایت می کرد. از ابن سنان از سابق بن ولید از معلّی بن خنیس روایت شده است که ابوعبدالله علیه السلام فرمود: «حمیده مثل شمش طلا از هر آلودگی و چرکی پیراسته است. فرشتگان پیوسته او را پاسبانی می کردند تا به من رسید و این کرامتی از خداوند بود در حق من و حجّت پس از من».

ادامه مطلب ...

مختصری از زندگی حضرت زینب

 

حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند. نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و... پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها می باشد.

در آن زمان که صدیقه کبری علیها السلام به این گوهر دریای عصمت و طهارت باردار بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مدینه حضور نداشتند و به سفری رهسپار بودند. هنگامی که وجود مقدس زینب کبری سلام الله علیها متولد گشت، صدیقه طاهره علیها السلام به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود که چون پدرم در سفر است و در مدینه حضور ندارد، شما این دختر را نام بگذارید. آن حضرت فرمود: من بر پدر شما سبقت نمی گیرم، صبر نما که به این زودی رسول خدا باز خواهد گشت و هر نامی که صلاح داند بر این کودک می نهد.

هنگامی که  سه روز گذشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله مراجعت نمود و همانگونه که رسم و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود، نخست، به منزل حضرت زهرا علیها سلام وارد گشتند. امام علی علیه السلام خدمت آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله! خداوند متعال دختری به دخترت عطا فرموده است، نامش را معین فرمایید. فرمود: اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من می باشند، لکن امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی می باشم. در این حال جبرییل نازل شد عرض کرد: یا رسول الله! حق تو را سلام می رساند و می فرماید: نام این مولود را «زینب» بگذار، چرا که  این را در لوح محفوظ نوشته ایم. رسول اکرم صلی الله علیه و آله قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید، ببوسید و نامش را زینب نهاد و فرمود: به حاضرین و غایبین امت، وصیت می نمایم که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا که او به خدیجه کبری علیها سلام شبیه است.

ادامه مطلب ...

شناخت مختصرى از زندگانى امیرالمومنین(ع)

تبریک میلاد امام علی و روز پدر 

حضرت على(ع) در سیزده رجب سال 30 عام الفیل در کعبه به دنیا آمد مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. در بیست و یکم ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر کوفه به درجه شهادت رسید. قبر مطهرش در نجف اشرف قرار دارد.

بخش هاى زندگانى على(ع):

با توجه به اینکه امیرمومنان ده سال پیش از بعثت پیامبر(ص) دیده به جهان گشود و در حوادث تاریخ اسلام همواره در کنار پیامبر اسلام(ص) قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نیز سى سال زندگى نمود، مى‏توان مجموع عمر 63 ساله او را به پنج بخش زیر تقسیم نمود:

1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام

2- از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه

3- از هجرت تا درگذشت پیامبر اسلام

4- از رحلت پیامبر اسلام تا آغاز خلافت آن حضرت

5- دوران خلافت آن بزرگوار

ادامه مطلب ...

عزیمت امام حسین (علیه السلام) از مدینه به مکه‏

امام حسین 

در شب 28 رجب، یکشنبه، سال 60 هجری قمری(یازدهم اردیبهشت سال 59 شمسی، ۲۸ آوریل ۶۸۰ میلادی) امام حسین(ع) تصمیم گرفت به همراه خاندان و تعداد زیادی از یاران و پیروانش مدینه را به مقصد مکه ترک نماید. شب جمعه در حالى که سه شب از ماه شعبان گذشته بود، وارد مکه گردید. آن حضرت پس از چهار ماه و پنج روز اقامت در مکه معظّمه(از شعبان تا پایان ذیقعده) در روز سه شنبه هشتم ذیحجه مصادف با روز ترویه (همان روزى که مسلم بن عقیل در کوفه قیام کرد) از مکه به سوى عراق حرکت کرد.

مقدمه این امر نیز به دلیل عدم بیعت امام با یزید بن معاویه بن ابوسفیان و به سه دلیل عمده بود. اول اینکه این سفر مقدمه سفر حج به شمار می‌رفت، دوم اینکه مکه حریم امن الهی بود و احتمال آسیب رساندن به امام بسیار کم بود و سوم اینکه مکه مکان مناسبی برای تبلیغ و احیای دین اسلام(امام حسین(ع) بعدها حرکت خود را به سمت کربلا در راستای احیای دین جدش خواند) بود.

ایشان در شب خروج از مدینه در کنار قبر پیامبر(ص) آمده و عرض کرد:

سلام بر توای رسول خدا(ص)، من حسین پسر فاطمه(س)، فرزند تو و فرزند دختر تو هستم و سبط توام که مرا در میان امتت جانشین خود کردی، بر این مردم گواه باش! مرا تنها گذاشتند و امر مرا تباه ساختند و به تو از دست این مردم شکایت می‌کنم تا به تو بپیوندم.

پیش از سفر به کوفه بسیاری از نزدیکان وی از رفتن ایشان به کوفه ابراز نگرانی می‌کردند و به همین دلیل امام را از رفتن به کوفه برحذر می‌داشتند. از جمله این افراد محمد حنفیه برادر ایشان بود که امام را از سفر به کوفه منع می‌کرد: سید بن طاووس از امام صادق(ع) نقل می‌کند: در آن شبی که حسین(ع) می‌خواست صبح آن از مکه خارج شود، محمد حنفیه نزدش آمد و عرض کرد، ای برادر تو اهل کوفه را می‌شناسی که با پدرت و برادرت بی‌وفایی کردند و من می ترسم با تو همان طور رفتار کنند، اگر تصمیم بگیری در مکه بمانی تو در حرم خدا عزیزترین و محفوظترین افراد هستی، امام فرمود: درباره آنچه گفتی فکر می‌کنم.

ملاقات در بین راه:‏

عبداللَّه بن مطیع امام را در بین راه ملاقات کرد و عرض کرد: جانم به فداى تو باد! عزم کجا دارى؟
امام(ع) فرمود: در حال حاضر قصد رفتن به مکه را دارم و از خداى متعال طلب خیر مى‏کنم. عبداللَّه بن مطیع عرض کرد: به فدایت گردم، از خداى براى شما طلب خیر مى‏کنم، مبادا از مکه به سوى کوفه حرکت کنى زیرا کوفه همان شهر بد خاطره‏اى است که پدرت را در آنجا کشتند و برادرت امام حسن مجتبى(ع) را در چنگ دشمن رها کردند و خود نیز با او از در نیرنگ در آمدند و او را زخم کارى زدند که نزدیک بود او نیز کشته شود. در حرم و خانه خدا بمان زیرا تو بزرگِ نژاد عربى و از مردم حجاز کسى نیست که با تو در رتبه و مقام برابر باشد، در آنجا بمان تا مردم از اطراف به گرد تو جمع گردند، بخدا سوگند که بعد از تو ما را به زنجیر بردگى کشند.

ورود امام به مکه:

مکه در آن روزگاران مرکز ثقل قلمروی اسلام بود و به همین دلیل تمام تحولات آن به دقت توسط مسلمانان دنبال می‌شد. مردم کوفه نیز از حرکت امام و ورود ایشان به مکه آگاه بودند. نامه‌های بسیاری را برای آن حضرت نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت کردند. امام با یاران و خاندان خود بیش از یک ماه در مکه ماندند و در آنجا علیه دستگاه حکومتی یزید سخنان زیادی را عنوان کردند. جاسوسان هر روز گزارش مکه را به یزید می‌رساندند و از این قصد امام آگاه بودند، هر چند امام قبل از آغاز مناسک حج تصمیم به عزیمت کوفه داشتند، اما بنا به دلایلی این قصد را در مناسک حج آشکار ساختند.

حرکت امام حسین(ع) زمانى بود که به ایشان خبر رسید یزید لشکرى را به فرماندهى عمرو بن سعید بن عاص به مکه گسیل داشته و او را امیر الحاج قرار داده و به او تأکید کرده که هر جا حسین(ع) را بیابد بى‏درنگ او را به شهادت برساند؛ و از طرف دیگر امام(ع) مطّلع شده بود که سى نفر از مزدوران یزید جهت ترور ایشان به مکه اعزام شده‏اند، در ضمن این نکته نیز قابل توجه است که مردم حجاز با اهل بیت(ع) دشمنى دیرینه داشتند و نسبت به ساحت قدس علوى بی حرمتى مى‏کردند به طورى که امام چهارم(ع) مى‏فرماید: ما در مکه و مدینه حتى بیست نفر دوست و طرفدار هم نداریم. به هر حال وقتى امام(ع) از توطئه شوم یزید با خبر شد، براى حفظ حرمت خانه خدا، پس از انجام طواف و سعى بین صفا و مروه و تبدیل حج به عمره مفرده تصمیم به خروج از مکه گرفت.

آنچه در این متن آمده و در افواه نیز مشهور است که امام(ع) حج را تبدیل به عمره نمودند، جاى تأمّل و بررسى است و تحقیق بیشترى را مى‏طلبد، زیرا با توجّه به علم امام(ع) از اینکه نمى‏تواند حج را به پایان برساند چگونه در روز هشتم، احرام حج بسته و بعد آن را به عمره تبدیل کرده است؟

اولاً: امام، عمره را در ماه شعبان به جاى آورده، و چون عمره در غیر ماه هاى حج قرار گرفته اگر بخواهد حج تمتع به جاى آورد، آن عمره کافى نیست و باید از میقات در ماه هاى حج احرام بسته و عمره تمتع به جاى آورد.

صاحب جواهر مى‏گوید: کسى که عمره مفرده را در غیر ماه هاى حج(شوال و ذیقعده و ذیحجه) به جاى آورد، جایز نیست حج تمتع به جا آورد، زیرا عمره تمتع داخل در حج است و در غیر ماه هاى حج واقع نمى‏شود. و اگر کسى احتمال بدهد که احرام آن حضرت احرام حج اِفراد بوده است و حج اِفراد را تبدیل به عمره نموده است، این نیز خالى از اشکال نیست زیرا اولاً با علم امام(ع) به اینکه نمى‏تواند حج را به پایان ببرد چگونه به احرام حج مُحرم شده است، و ثانیاً میقات حج افراد براى کسى که وطن او مکه نیست همان میقات هاى مشهور است و نمى‏تواند از مکه مُحرم شود.

و ثانیاً: از روایات چنین مستفاد است که امام(ع) عمره به جا آورده و از تبدیل حج به عمره یا به تعبیر دیگر عدول به عمره مفرده ذکرى نیست که ما در اینجا برخى از آن روایات را ذکر مى‏کنیم:

عن علی بن ابراهیم عن ابیه و عن محمد بن اسماعیل عن الفضل بن شاذان عن حماد بن عیسى عن ابراهیم بن عمر الیمانى عن ابى عبداللَّه(ع) انّه سئل عن رجل خرج فی اشهر الحج معتمرا ثم خرج الى بلاده، قال: لابأس و ان حج من عامه ذلک و افرد الحج فلیس علیه دم و ان الحسین بن علی(ع) خرج یوم الترویه الى العراق و کان معتمرا.فرزندان و برادران و برادرزادگان و اکثر اهل بیت، به جز محمد بن حنفیّه، امام(ع) را همراهى مى‏کردند. امام(ع) در حال حرکت این آیه را تلاوت مى‏کرد: «فخرج منها خائفا یترقّب قال ربّ نجّنی من القوم الظّالمین».

امام حسین(ع) براى رفتن به مکه راه اصلى و عمومى را اختیار کرده بود، و در پاسخ اهل بیت که به او مى‏گفتند: اگر ما نیز از راهى که ابن زبیر انتخاب کرده بود(بیراهه) مى‏رفتیم، شاید از تعقیب دشمنان در امان بودیم، فرمود: نه! به خدا سوگند از راهى جز این نخواهم رفت تا مشیّت الهى به وقوع پیوندد.

سحرگاه هشتم ذی الحجه بود که امام بعد از آنکه در صحرای عرفات بالای جبل الرحمه(تپه‌ای در نزدیکی صحرای عرفات) اهل بیت خود را دور خود جمع کرد و آنها را از تصمیم خود آگاه کرد، به سمت مسجد خیف(مسجدی در همان ناحیه که امروزه به رغم نوسازی در بیشتر ایام سال به دلایل نامعلوم بسته است) رفت و در آنجا خطبه‌ای معروف را علیه یزید خواند.

خبر به محمد خنفیه رسید و او خود را به امام رساند و مهار شتر امام را گرفت و گفت: یابن رسول الله! مگر شما وعده ندادید که درباره آنچه من گفتم، فکر کنید؟ و امام فرمود: آری، ولی بعد از آنکه تو رفتی رسول خدا نزد من آمد و فرمود: برو که خدا خواسته تا تو را کشته ببیند. محمد حنفیه عرض کرد: حال تو با این وضع بیرون می‌روی، همراه بردن این زنان و کودکان چه معنایی دارد؟ و امام در جواب گفت که مشیت خدا بر آن تعلق گرفته که آنان را اسیر ببیند. آنگاه با محمد حنفیه خداحافظی کرد و به‌سوی کوفه روانه شد.

منبع: پایگاه بلاغ