برای دانلود کتاب قیام و انقلاب حضرت مهدی(عج)، شهید مطهری
اینجا را کلیک کنید.
سکان زمین و آسمان است علی
سلطان همه جهانیان است علی
گلواژهی منشق از علی اعلاست
سرچشمهی فیض بیکران است علی
میلاد مظهر علم، عزت، عدالت، سخاوت و شجاعت، اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب(ع)،
مبارک باد.
جهان پرشتاب در حال تحول و حرکت به سوی توسعه یافتگی است. آموزش مهارتهای شهروندی و افزایش توان رویارویی با مسائل و مشکلات جامعه از اهمیت بیشتری نسبت به آموزش مواد خام برخوردار شده است به نحوی که به نوآوری، خلاقیت، تحلیل و استنباط و نیز پرورش شخصیت مستقل و توانمند که از قدرت تفکر، دقت و واقعنگری در مسائل مختلف علمی و اجتماعی برخوردار باشد توجه خاصی میشود. برعکس به رشد کمی سواد که تنها اعتبار مدارک علمی را خدشهدار و به جایگاه سواد در ذهن جامعه لطمه میزند، به عنوان ملاک توسعه یافتگی و پیشرفت نگریسته نمیشود.
هر جامعهای برای پیشرفت و بهبود زندگی افرادش به پرورش انسانهایی با شخصیت مستقل، توانا، خلاق و آموزشهای کاربردی نیاز دارد. دوره پیشدبستانی و دبستانی میتواند بهترین زمان برای پرورش و آماده کردن فکر و ذهن انسانهای یک جامعه باشد. به نحوی که خمیر مایه شخصیتی آنها بهتدریج و به نرمی از عواطف و احساسات به سوی قالببندی عقلمدار هدایت شود. چگونگی آموزش در این مرحله بسیار حساس است. تنها افراد تعلیم دیده و با انگیزه میتوانند عهدهدار این مسئولیت شوند.
ادامه مطلب ...
دل خورشید محک داشت؟ نداشت!
یا به او آینه شک داشت؟ نداشت!
آسمانی که فلک میبخشید احتیاجی به فدک داشت؟ نداشت!
غیر دیوار و در و آوارش، شانهی وحی کمک داشت؟ نداشت!
مردم شهر به هم میگفتند در این خانه ترک داشت؟ نداشت!
شب شد و آینهی ماه شکست! دست این مرد نمک داشت؟ نداشت!
تو بپرس از دل پرخون غمت! چهرهی یاس کتک داشت؟ نداشت! نداشت! نداشت! ...
به گزارش خبرگزاری پانا دانش آموزان عمرهگزار استانهای اردبیل و زنجان پس از 6 روز حضور در مدینه منوره، شهر پیامبر، بعد از ظهر دیروز بیست و یکم فرودین ماه 92 پس از پوشیدن لباس احرام عازم مسجد شجره گردیده و محرم شدند. حاجیان جوان کاروان دانش آموزی الزهرا پس از اقامه نماز مغرب و عشاء در مسجد شجره به طرف مکه مکرمه حرکت کرده و ساعت 2 بامداد وارد هتل زهرة السعد مکه گردیدند، زائران پس از استراحتی کوتاه به مسجد الحرام رفته و پس از دعا برای سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت قائم وارد مطاف گردیدند.
زائران کاروان دانش آموزی پس از انجام اعمال عمره بامداد امروز بیست دوم فروردین حاجی شدند.
اینجا شجره است. میقات مردمان مدینه، جایی که هر کس از مدینه راهی مکه مکرمه است باید در آن محرم شود. ساعتهاست که دانشجویان و دانش آموزان عمرهگزار ایرانی برای احرام بستن به میقات آمدهاند. تا غروب ساعتی وقت است. وضو میسازم تا نمازم را هم برخلاف چند بار قبلی که وقت اقامه آن در شجره نشد، این بار اینجا بخوانم. حاج آقا سفارش میکند که از حال و هوای دانشآموزان و دانشجویان عکس بگیرم. این حال و هوا را که نمیشود به عکس کشید، این در قلب آنها جریان دارد.
آن سوی مسجد حاج آقای فقیهی رییس ستاد عمره و عتبات دانشگاهیان دارد به آنها نحوه محرم شدن و شرایط آن و محرماتی را که باید رعایت کنند، توضیح میدهد و در سوی دیگر مسجد، دهها دانش آموز که امروز در زیباترین صحنههای عمرشان لباس زیبا و پرشکوه احرام به تن میکنند تا به زیارت بیت الله بروند.
دانش آموزان حلقه بزرگی برای قرآن خواندن به صورت دستهجمی تشکیل میدهند. آقای پناهی قاری و مداح آنها را در جمع خوانی هدایت میکند. آوای دلنشین قرآن که در صحن مسجد پخش میشود، به یکباره میقات را به لرزه در میآورد. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و...
آنقدر این صحنه همخوانی قشنگ و زیباست که بسیاری به دور دانشآموزان حلقه میزنند. اینها زائران از کشورهای مختلف هستند. مامور سلفی به یکی از روحانیون نزدیک میشود با او حرف میزند نمیدانم چه میگوید، اینها همیشه بهانه میکنند. این که دیگر دعا نیست! قرآن کلام خداست و قران راهنما و سند زندگی و هویت هر مسلمان است.
چند دقیقهای که صحبت میکند میرود. آن روحانی چه استدلالی کرد که او سرافکنده رفت نمیدانم.
اتوبوس زائران دیگر کاروانها خیلی زود به شجره میرسند. هنوز تا مغرب و اذان وقت زیادی است. دهها اتوبوس در توقفگاه بسیار وسیع مسجد زائران را پیاده میکنند. در مسجد شجره نزدیک به 500! دستگاه دوش و سرویس بهداشتی وجود دارد. زائران سریعاً دست به کار میشوند. لباسهای احرام را بر میدارند و به سمت دوشها برای غسل کردن و به تن نمودن حولههای احرام میروند. مقابل اغلب دوشها زائرانی در انتظار هستند. کمتر کسی را میبینم که عجله کند و یا از افرادی که مشغول غسل هستند بخواهد سریعتر بیرون بیاید!
در کنار مسجد بازاری است که وسایل مورد نیاز زائران از لباس احرام گرفته تا مواد غذایی در مغازههای آن عرضه میشود. دست فروشها اینجا هم فعال هستند و زائرانی را میبینم که حتی اینجا هم دنبال خرید سوغاتی! هستند. باز هم تا اذان فرصت است. ترجیح میدهم بخشهای مختلف مسجد را ببینم.
شجره(شَ جَ رِ) نام درختی است در ذیالحلیفه. حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) هر وقت از مدینه به مکه میآمدند در آن جا محرم میشدند.
از اینجا اگر قصد خانه محبوب کردهای بدان که باید محرم شوی، ادب شرط است. مسجد شجره یا مسجد "ذوالحلیفه" با گسترش مدینه اینک تقریبا به شهر رسول الله(ص) متصل است. رسول خدا(ص) در این مکان نماز خواندند و محرم شدند. بدون احرام نمیشود وارد مکه شد. از این مسیر در "شجره" باید محرم شد. برای ورود به مکه باید محرم بود و احرام فقط در میقاتها ممکن است. این مسجد در سال های پیش بسیار محقر و بدون نظافت بود. در نوسازی اخیر بر مساحت مسجد افزودهاند و الان گنجایش پنج هزار نمازگزار را دارد.
جز بخشهایی از مسجد، همه چیز در آن به رنگ سفید است. پیرمردی لباس احرام به تن دارد. به سختی قدم بعدی را به دنبال قدم قبلی بر میدارد. محاسناش کاملاً سفید است. اشک ذوق محرم شدن و زیارت خانه دوست را میشود روی گونههای نورانیش دید. حیفم میآید با او صحبت کنم. این بهترین حالت ممکن را نباید و حق ندارم از او بگیرم. عده زیادی از زائران، پسران جوان دانشجو هستند. کف مسجد را موکت سبز رنگی پوشانده است. در گوشهای سه پسر نوجوان در لباس احرام، این بزرگترین سعادت زندگی خود را جشن گرفتهاند. دانشجویان و دانشآموزان ایرانی حاجیان جوان! تلبیه گویان دور مسجد میگردند. با آنکه در فتاوا گفته شده که انجام نیت و گفتن تلبیه در هر نقطه مسجد جایز و درست است، ولی باز برخی کاروانها اصرار دارند بعد از نیت، تلبیه گویان دور مسجد بچرخند تا از نظر آنها اشکالی در احرام نباشد. این اقدام مشکلات و مزاحمتهای زیادی را برای زائران و حضور آنها در مسجد فراهم میکند. از تعداد اتوبوسهایی که در بیرون مسجد متوقف هستند میشود برآورد کرد که چند صد زائر فقط ایرانی در مسجد هستند.
موذن بانگ بر میدارد: الله اکبر، الله اکبر... وقت اذان مغرب است. صفهای جماعت شکل میگیرد. نمازگزاران شیعه و سنی همه کنار هم خدای واحد را ستایش میکنند. امام تکبیر میگوید و نماز شروع میشود. امام از اهل سنت است. همهی ما مسلمان هستیم و یک خدا، یک قرآن و یک پیامبر داریم. بعد تکبیر امام، نمازگزاران یک به یک تکبیر میگویند و جماعت بزرگی از مومنانی شکل میگیرد که در احرام، رو به جمال جمیل حق دارند. اینجا و این لحظه تا خدا فاصلهای نیست. اگر قادر به درک آن باشیم خواهیم فهمید که چرا معصوم(ع) در این لحظات بر خود میلرزید! که جز این نبود که او نظر به وجه الله داشت.
با نگاه به صفوف نماز وحدت امت اسلامی را میتوان حس کرد، فقط باید چند قدم دیگر برداشت. کعبه دلهای ما واحد است. نماز به پایان میرسد. نماز عشا را معمولاً حجت الاسلام و المسلیمن نجفی روحانی نماینده بعثه مقام معظم رهبری در مدینه منوره امامت میکند که زودتر از وقت نماز عشای اهل سنت بر پا میشود تا زائران فرصت کافی برای رفتن به مکه مکرمه را داشته باشند.
این باشکوهترین نماز جماعت عشا به امامت یک روحانی شیعه در مدینه منوره و شاید هم کل عربستان باشد. دانشآموزان و دانشجویان آماده سوار شدن به اتوبوسها میشوند.
حالا همه عجله دارند که زودتر سوار اتوبوسها شوند. مدیران کاروانها پیوسته زائران خود را برای سوار شدن به اتوبوسها دعوت میکنند. چند ساعتی راه تا مکه است و اگر شب پایان گیرد، محرم نمیتواند در زیر سقف طی مسیر کند پس باید عجله کرد.
زائران بهتدریج از مسجد شجره خارج میشوند. هر یک از شهری و دیاری و سرزمینی- حالا دیگر همه یک شکل هستند با ظاهری مانند هم بدون ذرهای تفاوت!- به یک زبان سخن میگویند: الله اکبر، الله اکبر، لاالهالاالله و... کاروان پشت کاروان، همه محرم هستند و قصد خانه یار را دارند. کعبه پیش رواست 417 کیلومتر دیگر.
لبیک اللهم لبیک، لبیک لاشریک لک لبیک، ان الحمد و النعمة لک و الملک، لاشریک لک لبیک
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آناست که مجنون باشی
ستون عرش خدا قائم از قیام محمّد(ص)
ببین که سر بهکجا میکشد مقام محمّد(ص)
بهجز فرشتهی عرشآشیانِ وحی الهی
پرنده پر نتواند زدن به بام محمّد
به کارنامهی منشور آسمانی قرآن
که نقش مُهر نبوّت بود به نام محمّد
سوار رفرف معراج در نَوَشت سماوات
سرود صفبهصف قدسیان سلام محمّد
گسیخت هرچه زمان و گریخت هرچه مکان بود
که عرش و فرش بههم دوخت زیر گام محمّد
اذان مسجد او زنگ کاروان قرون بین
خدای را چه نفوذی است در کلام محمّد
خمار صبح قیامت ندارد این می نوشین
که جلوهی ابدیت بود بهجام محمّد
به شاهراه هدایت گشود باب شفاعت
صلای خوان کرم بین و بار عام محمّد
علی(ع) که کون و مکانش غلام حلقه بهگوشند
مگر نه فخرکنان گفت من غلام محمّد؟
بلی! همان شه مردان و قرن اوّل اسلام
مگر نه شیرخدا گشته در کُنام محمّد؟
حریم حرمتش این بس که در شفاعت محشر
بمیرد آتش دوزخ به احترام محمّد
گرت هوای بهشت است و حوض کوثر و طوبا
بیا به سایهی ممدود مستدام محمّد
سریر عزّت عقبا حلال امت او باد
که بود راحت دنیای دون، حرام محمّد
اذان صبح عراقش صلای قتل علی بین
نوای زینب کبری نماز شام محمّد
پیام پیک الهی چگونه بشنود آن قوم،
که کرده پنبه به گوش دل از پیام محمّد؟
بهرغم فتنهی دجّال کور باطن ما باش
که وحش و طیر شود رام با مرام محمّد
هنوز جلوه نداده است نور خود به تمامی
خدا به جلوه کند نور خود تمام محمّد
قیام قائم آل محمّد است و کشیده
بهقهر صاعقه شمشیر انتقام محمّد
بهذوالفقار علی دیدی استقامت اسلام
کنون به قامت قائم ببین قوام محمّد
بهکام دل نرسد شهریار! در دو جهان کس
مگر خدا دو جهان را کند بهکام محمّد
شاعر: استاد شهریار
دلم جواب بلی میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را
بهزلف گو که ازل تا ابد کشاکش تست
نه ابتدای تو دیدم نه انتهای تو را
کشم جفای تو تا عمر باشدم، هر چند
وفا نمیکند این عمرها وفای تو را
بهجاست کز غم دل رنجه باشم و دلتنگ
مگر نه در دل من تنگ کرده جای تو را
تو از دریچهی دل میروی و میآیی
ولی نمیشنود کس صدای پای تو را
غبار فقر و فنا توتیای چشمم کن
که خضر راه شوم چشمهی بقای تو را
خوشا طلاق تن و دلکشا تلاقی روح
که داده با دل من وعدهی لقای تو را
هوای سیر گل و ساز بلبلم دادی
که بنگرم بهگل و سر کنم ثنای تو را
به آب و آینهام ناز میکند صورت
که صوفیانه بهخود بستهام صفای تو را
بهدامن تر خود طعنه میزنم زاهد
بیا که بر نخورد گوشهی قبای تو را
ز جور خلق به پیش تو آورم شکوه
بگو که با که برم شرح ماجرای تو را
ز آه من به هلال تو هاله میخواهند
به در نمیکند از سر دلم هوای تو را
شبانیم هوس است و طواف کعبهی طور
مگر بهگوش دلی بشنوم صدای تو را
بهجبر گر همه عالم رضای من طلبند
من اختیار کنم ز آن میان رضای تو را
گرم شناگر دریای عشق نشناسند
چه غم ز شنعت بیگانه آشنای تو را
چه شکر گویمت ای چهره ساز پردهی شب
که چشمم این همه فیلم فرحفزای تو را
چه جای من که بر این صحنه کوههای بلند
بهصف ستاده تماشای سینمای تو را
بر این مقرنس فیروزه تا ابد مسحور
ستارهی سحری چشم سرمه سای تو را
بهتار چنگ نوا سنج من گره زدهاند
فداست طرّهی زلف گرهگشای تو را
بر آستان خود این دلشکستگان دریاب
که آستین بفشاندند ماسوای تو را
دل شکستهی من گفت شهریارا بس
که من به خانهی خود یافتم خدای تو را
شاعر: استاد شهریار