بقره: 286
رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ.
ترجمه فارسی: پروردگارا، اگر فراموش کردهایم یا خطایی کردهایم، ما را بازخواست مکن؛ پروردگارا، آنگونه که بر امتهای پیش از ما تکلیف گران نهادی، تکلیف گران بر ما منه و آنچه را که طاقت آن نداریم، بر ما تکلیف مکن، گناهان ما را ببخش و ما را بیامرز و بر ما رحمت آور؛ تو مولای ما هستی، پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان.
تورکجه: تانریم! اگر یاددان چیخاردیپ یا خطا ادمیش اوساق بیزی سورقیا چکمه، تانریم! اوجورکی اسکی امت لره آغیر تکلیف وئرمیشدون، بیزه آغیر تکلیف وئرمه و منت قویوب هر نیه کی اونا طاقتمیز یوخدی بیزه تکلیف قیلما، گناهلاریمیزدان کچیپ و بیزلری باغیشلا و بیزه رحمت گتیر؛ سن بیزیم مولامیزسان، بیزی کافیرلره غالب ایله.
تفسیر: چند تقاضاى مهم
این آیه ناظر به کسانى است که از شنیدن این جمله که اگر چیزى را در دل پنهان دارید و آشکار سازید خداوند آن را محاسبه کرده و مطابق آن جزا مىدهد، نگران شدند و گفتند: هیچ یک از ما از وسوسهها و خطورات قلبى خالى نیست. این آیه مىگوید: خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایىاش تکلیف نمىکند(لا یکلف الله نفسا الا وسعها) «وسع» از نظر لغت به معنى گشایش و قدرت است، بنابراین آیه، این حقیقت عقلى را تایید مىکند، که وظایف و تکالیف الهى هیچگاه بالاتر از میزان قدرت و توانائى افراد نیست و لذا باید گفت تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید مىگردد، و به مواردى که تحت قدرت انسان است اختصاص مىیابد، بدیهى است یک قانونگزار حکیم و دادگر نمىتواند غیر از این قانون وضع کند، ضمناً جمله فوق، بار دیگر این حقیقت را تایید مىکند که هیچگاه احکام شرعى از احکام عقلى و فرمان عقل و خرد جدا نمىگردد، و این دو در همه مراحل دوش به دوش یکدیگر پیش مىروند. سپس مىافزاید: هر کار(نیکى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار(بدى) کند به زیان خود کرده است(لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت). آرى هر کسى محصول عمل نیک و بد خود را مىچیند و در این جهان و جهان دیگر با نتایج و عواقب آن روبرو خواهد شد. آیه فوق با این بیان مردم را به مسئولیت خود و عواقب کار خویش متوجه مىسازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگرى از این قبیل که افرادى براى تبرئه خویش دست و پا کردهاند خط بطلان مىکشد.
ادامه مطلب ...بقره: 250
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
ترجمه فارسی: پروردگارا، بر ما شکیبایی عنایت کن و ما را ثابت قدم گردان و بر کافران پیروز ساز.
تورکجه: تانریم! بیزه صبر و ثابیت قدم لیک عنایت ائت و کافیر لره غالیب ائله.
تفسیر: فراز عبرت انگیزى از تاریخ بنىاسرائیل
پیش از آنکه به تفسیر این آیات 247؛ 248؛ 249؛ 250؛ 251؛ 252 بپردازیم، لازم است به گوشهاى از تاریخ بنىاسرائیل که این آیات ناظر به آن است اشاره کنیم:
قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان ضعیف و ناتوان شده بودند بر اثر رهبریهاى خردمندانه موسى(علیه السلام) از آن وضع اسف انگیز نجات یافته و به قدرت و عظمت رسیدند. خداوند به برکت این پیامبر نعمتهاى فراوانى به آنها بخشید که از جمله صندوق عهد بود. قوم یهود با حمل این صندوق در جلوى لشکر یک نوع اطمینان خاطر و توانائى روحى پیدا مىکردند و این قدرت و عظمت تا مدتى بعد از موسى(علیه السلام) ادامه داشت ولى همین پیروزیها و نعمتها کم کم باعث غرور آنها شد و تن به قانون شکنى دادند، سرانجام به دست فلسطینیان شکست خورده و قدرت و نفوذ خویش را همراه صندوق عهد از دست دادند به دنبال آن، چنان دچار پراکندگى و اختلاف شدند که در برابر کوچکترین دشمنان قدرت دفاع نداشتند تا جائى که دشمنان گروه کثیرى از آنها را از سرزمین خود بیرون راندند و حتى فرزندان آنها را به اسارت گرفتند. این وضع سالها ادامه داشت تا آنکه خداوند پیامبرى به نام اشموئیل را براى نجات و ارشاد آنها برانگیخت آنها نیز که از ظلم و جور دشمنان به تنگ آمده بودند و دنبال پناهگاهى مىگشتند گرد او اجتماع کردند و از او خواستند رهبر و امیرى براى آنها انتخاب کند تا همگى تحت فرمان و هدایت او یک دل و یک راى با دشمن نبرد کنند تا عزت از دست رفته را باز یابند. اشموئیل که به روحیات و سست همتى آنان به خوبى آشنا بود در جواب گفت از آن بیم دارم که چون فرمان جهاد در رسد از دستور امیر و رهبر خود سرپیچى کنید و از مقابله و پیکار با دشمن شانه خالى نمائید. آنها گفتند چگونه ممکن است ما از فرمان امیر سرباز زنیم و از انجام وظیفه دریغ نمائیم درحالىکه دشمن ما را از وطن خود بیرون رانده و سرزمینهاى ما را اشغال نموده و فرزندان ما را به اسارت برده است!
ادامه مطلب ...
1- تنظیم دستورالعمل و اعلام سهمیه اختصاصی به مناطق و نواحی استان.
2- تشکیل جلسهی توجیهی با رابطین عمرهی دانش آموزی و توجیه اولیاء و مراجعین.
3- هماهنگی با مدیریت حج و زیارت استان.
4- هماهنگی با اداره گذرنامه استان جهت تسریع در صدور گذرنامهی تعدادی از معتمرین.
5- هماهنگی با جمعیت هلال احمر استان جهت تزریق واکسن.
6- هماهنگی با بانک ملی جهت دریافت ارز توسط دانش آموزان.
7- هماهنگی مستمر با بانک ملت جهت افتتاح حساب کوتاه مدت الکترونیک، صدور کارت عمره، پرفراژ نهایی فیش هزینه سفر و ارائه تسهیلات به معتمرین.
8- انجام امور ثبت نام داوطلبین و بررسی مدارک و پرونده ایشان جهت انتخاب زائرین اصلی.
9- گروه بندی، تهیه آلبوم، صدور کارت شناسایی و انجام امور مربوط به سازماندهی معتمرین.
10- تهیه و تحویل کتب(5 عنوان)، CD آموزشی(2 حلقه)، دفتر یادداشت و خودکار، ساک(یک عدد بزرگ و یک عدد کوچک)، پارچه پیراهنی، و... توسط مدیریت دانش آموزی استان.
11- تدوین ویژه نامه و 12 عنوان بروشور، همچنین تراکت و بنر تبلیغاتی با موضوع مذهبی جهت استفاده در ایام سفر و دورهی آموزشی برگزار شده در مرکز استان.
12- توزیع اقلام ارسالی بانک ملت و سازمان مرکز در بین معتمرین دانش آموزی.
13- تهیه فرم های مختلف، ریز برنامه اجرایی مکه مکرمه و مدینه منوره، و ... جهت تسهیل امور و اطلاع رسانی در مورد برنامههای کاروان.
14- برگزاری دورهی آموزشی- توجیهی برای معتمرین در محل خانه معلم اردبیل.
15- تهیه و تکثیر CD (تصاویر و فیلم) از دورهی آموزشی و ایام سفر و تحویل آن به دانش آموزان.
16- برگزاری مراسم ویژهی اعزام و استقبال با حضور خانواده های معتمرین.
17- هماهنگی با مرکز تربیت معلم بنت الهدی صدر اردبیل جهت اعزام و استقبال از عمرهگذران.
18- کرایه 2 دستگاه اتوبوس جهت اعزام معتمرین به فرودگاه تبریز و بازگشت به اردبیل.
19- هماهنگی و اعزام یک دستگاه خودرو به فرودگاه تبریز جهت دریافت ساک های جامانده از پرواز.
20- اجرای مسابقات فرهنگی و هنری در مکه مکرمه و مدینه منوره و اهداء جوائز به نفرات برگزیده.
ستاد عمرهی دانش آموزی استان اردبیل
ز طریق بندگى على نه اگر بشر به خدا رسد
به چه دل نهد به که رو کند به چه سو رود به کجا رسد؟
ز خدا طلب دل مقبلى به على بجوى توسلى
که اگر رسد به على دلى به على قسم به خدا رسد
ازلى ولایت او بود، ابدى عنایت او بود
ز کف کفایت او بود ز خدا هر آنچه به ما رسد
به على اگر برى التجا چه در این سرا چه در آن سرا
همه حاجت تو شود روا همه درد تو به دوا رسد
على اى تو یاور و یار ما اسفا به حال فکار ما
نه اگر به عقده کار ما مدد از تو عقده گشا رسد
ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، و روز پدر مبارک باد.
وقتی بر میگردم و به عکسهای یادگاری مکه و مدینه نگاه میکنم. وقتی به دمپاییهای احرام و لبخندهای پنهان و اشکهای جوشان و قامت راست و بیادعای دوستان میاندیشم، بیاختیار اشک میریزم.
سخت است! کاش میشد به عقب برگردم، و چشمانم در زیر بارش تند آفتاب مدینه و مسجد پیامبر(ص) تار میشد.
کاش میشد بر روی کوه احد میبودم و میدیدم و میگریستم.
کاش باز با نگاه به کعبه محو میشدم، کاش باز میایستادم و بیاختیار اشک میریختم و از ستونهای مسجدالحرام رها نمیشدم.
کاش باز به طواف میرفتم و آنقدر با خدا حرف میزدم و برای رسیدن به او سعی میکردم که بدانم هیچم در رسیدن به او و اوست غنی در رحمت خویش به من.
کاش میشد که بمانم و همیشه در مکه و مدینه باشم.
کاش میشد که باز هم بیایم و به تماشای شبهای مکه بنشینم و در مسجد پیامبر(ص) نماز اقامه کنم.
کاش میشد محل ولادت علی(ع) را با گریههایم بشویم و همان جا بیاموزم گریستن را.
کاش میشد باز سر در داخل حجرالاسود کنم و شهادتین بگویم.
کاش میشد قرآن به دست به دور کعبه طواف کنم و از زمان غافل شوم.
کاش میشد عاشقانه پشت مقام نماز بخوانم و حمد و ثنای ذات اقدسش کنم.
کاش میشد بعد از هر طواف آب زمزم بنوشم و سیراب گردم از عشق به پروردگارم.
کاش میشد فریاد بزنم که خدایم دوستم دارد و مهمانم کرده است.
کاش میشد عارفانهترین واژهها را عاشقانه به تسبیحت گیرم.
کاش میشد دوباره دعوتم کنی به آنجا که دل را همانجا گرو گذاشتهام.
کاش دعوتم کنی باز...!
باز دعوتم کنی که این بار عاشقانه بیایم و بگریم و با تو که دوستم داری سخن بگویم، بگویم که به پاس دوست داشتنت من... من... دوستت دارم.
زهرا عصاره عصمت است.
زهرا، آیینه پاکی است.
زهرا زلال کوثر است.
ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه!ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معرفت به غبار آستان خانهات بوسه میزند.
برهوت این دنیای خاکی شایستگی میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت. تو که در آیینه زخمها و داغها و در هجران پدر، غریبانه زیستی و در وداع شبانهات با پهلویی بیمار، خانه گلین را به امید آغوش بهشتی پدر ترک گفتی...
زندگى بانوى بزرگ اسلام با آن که در جوانى به خزان گرایید، در همان دوران کوتاه، درسهاى فراوانى براى پیروان حضرتش به جا گذاشت. یکى از این آموزهها که سراسر عمر پربرکت فاطمه مرضیه(س) یکصدا و همسو آن را فریاد مىکرد، اهتمام و جدیت نسبت به دین بوده است.
مظلومیت با همه بخشهاى زندگى صدیقه طاهره پیوند خورد، به ویژه حوادث دوران پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) که همچو تندبادى بر آن یاس نبى وزید و منجر به شهادت دردناک و غم آور آن ریحانه رسول گردید، اما همین مظلومیتهاى پیوسته نیز همگى یک جهت را نشان مىدهد و آن سوى دین دارى و پایدارى به پاى دین اصیل است.
ولادت حضرت فاطمه(س) با انزواى مادربزرگوارش از سوى زنان قریش همراه شد. آنان به دلیل ازدواج حضرت خدیجه(س) با پیامبر اسلام(ص) با وى قطع رابطه کردند و حاضر نشدند در لحظات دشوار وضع حمل به یارى او بشتابند. بدین شکل زهراى اطهر(س) در فضایى آکنده از مظلومیت متولد شد. اما پیام این مظلومیت چیزى نبود جز دفاع از دین خدا و حمایت از رسول خدا محمد(ص)، کودکى فاطمه مرضیه(س) با دوره نخست تبلیغ دین در مکه توأم گردید. مشاهده پدر که به ضرب سنگباران زخمى شده یا شکمبه شتر بر سر و روى مبارکش ریختهاند، بخشى از سهم کودکى فاطمه(س) در رسالت دشوار رسول خدا محمد(ص) بود.
آغاز نوجوانى آن حضرت در مدینه با جنگهاى پى درپى علیه مسلمانان همراه شد. عروس خانه امیرالمؤمنین علیه السلام در غیاب همسر خود که سردار بىبدیل سپاه اسلام بود، بار سنگین کارهاى خانه و رسیدگى به فرزندان خردسال را به دوش مىکشید. داستان دستان زهراى مرضیه(س) که از چرخاندن آسیاب سنگى زخم شده بود و چادر وصلهدار حضرتش که سلمان را به گریه انداخت، همچنین ماجراى شبهاى خانه على علیه السلام که فرزندان کوچکش گرسنه سر بر بالین مىگذاشتند، گوشههایى از درد و رنج نو عروس آسمانى اسلام است که همگى به پاى نهال نورس اسلام و براى جان گرفتن درخت رسالت بود.
ماجراهایى که پس از رحلت رسول خدا(ص) بر فاطمه مرضیه(س) گذشت و شدت حزن و اندوه آن گرامى در آن دوران به وصف نمىآید. تعبیر خود ایشان در شعر منسوب به حضرتش این است: «مصیبتهایى بر من فرو ریخت که اگر به روزها افکنده مىشد آنها را به شبهاى تاریک بدل مىنمود».
آن بانو به موجب کلام امام صادق علیه السلام، پس از درگذشت پدر، دائماً اشکبار بود و پى در پى از شدت غصه از حال مىرفت و جسم مبارکش مستمراً تراشیده مىشد. اما آن ولى و حجت الهى به همه این اندوهها جهت الهى داد و همه را براى تقویت دین خدا و تحکیم موقعیت وصى و جانشین رسول خدا(ص) هزینه کرد و در کمال ماتم زدگى، مصائب خود را زمینه نهیب زدن بر مردمانى قرارداد که غفلت و مصلحت اندیشى دنیایى در خطر برگشت به جاهلیت قرارشان داده بود.
این چنین بود که زهراى اطهر(س) در چهره بزرگترین حامى و پیشواى مظلوم خویش ظاهر شد و سند حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام و مظلومیت آن جناب را با خون خود مهر کرد و ابدیت بخشید.
حضرت فاطمه زهرا(س) در دوران کوتاه رحلت رسول خدا(ص) با شهادت خویش، یکبار به مسجد نبوى پاى گذاشت و خطبه خواند چنان که عظمت و هیبت کلام فاطمى ستونهاى مسجد و بلکه عرش الهى را به لرزه انداخت.
باشد که ما به عنوان شیعیان فاطمه زهرا(س) و عزاداران مصائب او این پیام را دریابیم. به دین خدا اهتمام ورزیم و بکوشیم تا خط ولایت علوى علیه السلام را گم نکنیم.
این بار میخواهیم از حضرت فاطمه(س) به نحوی دیگر سخن بگوییم. از او چه میدانیم؟!... مگر غیر این است که در توصیفش آن چه از خوبی میدانیم و آن چه واژه و دستور زبان فارسی اجازه میدهد، میتوانیم بگوییم؟!... بانویی عفیف و پاکدامن، خوش سیرت و خوش سیما که به معنی واقعی کلمه نمونه بوده است. در بین همه انسانها همواره افراد برجسته و فرزانهای که الگو و راهبر دیگران هستند، وجود دارد. چه بسیار مردان مبارز و متعهدی که با پایداری در راه حق راهنما و اسوه مردان و زنان جامعهاند و چه بسیارند زنان پاکدامن و عفیفی که در شرایط حساس و سرنوشت ساز، از خطرها رهیده و در دام هوای نفس گرفتار نشده و برای زن و مرد الگو شدهاند. ولی در بین تمامی زنان عالم با قاطعیت تمام باید گفت آنکه در طهارت و تقوا و فضایل و معارف و... نسبت به همه زنان عالم برتری دارد فاطمه زهرا(س) است.
حضرت فاطمه(س) ملاکی برای سنجش و ارزیابی همه جانبه بانوان و دوشیزگان است. قدرت روحی، شهامت بی نظیر، تفکر عالی، سجایای فوقالعاده فاطمه همه و همه میزان و الگوست، عفت، تقوا، ایمان، اصالت، شرافت، شوهرداری، تربیت فرزندان، گذران حیات دوران جوانی، مبارزه، مرگ، جنبههای مادی و معنوی، فاطمه(س) همه و همه میزان و برای ما الگوست.
فاطمه(س) الگوست برای همه زنانی که از زمان او تا حال بودهاند و نیز برای همه کسانی که تا روز قیام واپسین خواهند آمد. البته برای زنانی که خواستار حفظ شرف انسانی و مدافع عفت و تقوا باشند و او در این جنبهها الگویی تمام است. او الگوی یک زن با هدف است آن هم هدفی اصیل، که در سایه آن انسانیت انسان رشد مییابد و تقویت میشود و حیات خداپسندانهاش ریشهدار میگردد. او الگوی آزادی و آزاد منشی است. از هر چه که پلید و گناه است و از هر چه که مایه اسارت و بردگی است دور است.
نمونهای که به دیگران میآموزد چگونه به جای پلیدیها میتوانند بزرگی و علو روح خود را نشان دهند و از این طریق به جلب و جذب دلها پرداخته و در عین حال در مسیر خواستههای الهی باشند. او الگوست و به زنان آموخت که زنان هم میتوانند در موارد لازم کار مردانه کنند، در عین اینکه دیدگان پاک و دور نگه دارنده، در عین اینکه عفت و اصالت خود را حفظ مینمایند و به احقاق حق بپردازند و به دفاع از ستمگرها قیام و اقدام نمایند. فاطمه در جنبه رهبری، درس دادن، الگوی عملی بودن، انتقال معارف اسلامی و فکری خود به زنان آنقدر کوشید که کار به خاموش شدن شعلههای چراغ زندگی او رسید. او تا آخرین روزهای عمر از انجام این رسالت باز نایستاد. بزرگ بانوی اسلام با اینکه از جهت کمیت، عمر کوتاهی را گذرانید ولی از جهت کیفیت یک زندگی ثمربخش و آموزنده برای جهان و جامعه اسلامی مخصوصاً جامعه بانوان را داشت.
شخصیت فاطمه(س) فصلی است از کتاب رسالت الهی و مطالعه آن کوششی است در راه معرفت و شناخت روح اسلام و ذخیرهای است گرانقدر برای انسان معاصر در سراسر گیتی. امروزه اگر بانوان مسلمان بخواهند سعادت و کامیابی را در آغوش بگیرند شایسته است در همه مسائل اعم از فردی و خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن طوری که دختر پیغمبر(ص) یعنی این بانوی نمونه و این سرچشمه فضیلت فکر میکرد، فکر کنند و اعمال و رفتار او را نصب العین خود قرار دهند تا هم خود از خودشبختی و سعادت بیشتری برخوردار گردند و هم به ایمان کامل برسند.
ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو، چون تویی دلبر
جان نثار تو، چون تویی جانان
دل رهاندن زدست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو، راه پرآسیب
درد عشق تو، درد بیدرمان
بندگانیم جان و دل بر کف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
گر سر صلح داری، اینک دل
ور سر جنگ داری، اینک جان
دوش از شور عشق و جذبهی شوق
هر طرف میشتافتم حیران
آخر کار، شوق دیدارم
سوی دیر مغان کشید عنان
چشم بد دور، خلوتی دیدم
روشن از نور حق، نه از نیران
هر طرف دیدم آتشی کان شب
دید در طور موسی عمران
پیری آنجا به آتش افروزی
به ادب گرد پیر مغبچگان
همه سیمین عذار و گل رخسار
همه شیرین زبان و تنگ دهان
عود و چنگ و نی و دف و بربط
شمع و نقل و گل و مل و ریحان
ساقی ماهروی مشکین موی
مطرب بذلهگوی و خوشالحان
مغ و مغزاده، موبد و دستور
خدمتش را تمام بسته میان
من شرمنده از مسلمانی
شدم آن جا به گوشهای پنهان
پیر پرسید کیست این؟ گفتند:
عاشقی بیقرار و سرگردان
گفت: جامی دهیدش از می ناب
گرچه ناخوانده باشد این مهمان
ساقی آتشپرست آتش دست
ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش
سوخت هم کفر ازان و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی
به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن میشنیدم از اعضا
همه حتی الورید و الشریان
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
از تو ای دوست نگسلم پیوند
ور به تیغم برند بند از بند
الحق ارزان بود ز ما صد جان
و ز دهان تو نیم شکرخند
ای پدر پند کم ده از عشقم
که نخواهد شد اهل این فرزند
پند آنان دهند خلق ای کاش
که ز عشق تو میدهندم پند
من ره کوی عافیت دانم
چه کنم کاوفتادهام به کمند
در کلیسا به دلبری ترسا
گفتم: ای جان به دام تو در بند
ای که دارد به تار زنارت
هر سر موی من جدا پیوند
ره به وحدت نیافتن تا کی
ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟
نام حق یگانه چون شاید
که اب و ابن و روح قدس نهند؟
لب شیرین گشود و با من گفت
و ز شکرخند ریخت از لب قند
که گر از سر وحدت آگاهی
تهمت کافری به ما مپسند
در سه آیینه شاهد ازلی
پرتو از روی تابناک افگند
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند
ما در این گفتگو که از یک سو
شد ز ناقوس این ترانه بلند
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
دوش رفتم به کوی باده فروش
ز آتش عشق دل به جوش و خروش
مجلسی نغز دیدم و روشن
میر آن بزم پیر باده فروش
چاکران ایستاده صف در صف
باده خوران نشسته دوش بدوش
پیر در صدر و میکشان گردش
پارهای مست و پارهای مدهوش
سینه بیکینه و درون صافی
دل پر از گفتگو و لب خاموش
همه را از عنایت ازلی
چشم حقبین و گوش راز نیوش
سخن این به آن هنیئالک
پاسخ آن به این که بادت نوش
گوش بر چنگ و چشم بر ساغر
آرزوی دو کون در آغوش
به ادب پیش رفتم و گفتم:
ای تو را دل قرارگاه سروش
عاشقم دردمند و حاجتمند
درد من بنگر و به درمان کوش
پیر خندان به طنز با من گفت:
ای تو را پیر عقل حلقه به گوش
تو کجا ما کجا که از شرمت
دختر رز نشسته برقعپوش
گفتمش سوخت جانم، آبی ده
و آتش من فرونشان از جوش
دوش میسوختم از این آتش
آه اگر امشبم بود چون دوش
گفت خندان که هین پیاله بگیر
ستدم گفت هان زیاده منوش
جرعهای درکشیدم و گشتم
فارغ از رنج عقل و محنت هوش
چون به هوش آمدم یکی دیدم
مابقی را همه خطوط و نقوش
ناگهان در صوامع ملکوت
این حدیثم سروش گفت به گوش
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد
گردش دور آسمان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
و آنچه خواهد دلت همان بینی
بیسر و پا گدای آن جا را
سر به ملک جهان گران بینی
هم در آن پا برهنه قومی را
پای بر فرق فرقدان بینی
هم در آن سر برهنه جمعی را
بر سر از عرش سایبان بینی
گاه وجد و سماع هر یک را
بر دو کون آستینفشان بینی
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
هرچه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق
عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق جهات درگذری
وسعت ملک لامکان بینی
آنچه نشنیده گوش آن شنوی
و آنچه نادیده چشم آن بینی
تا به جایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عینالیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
یار بیپرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولیالابصار
شمع جویی و آفتاب بلند
روز بس روشن و تو در شب تار
گر ز ظلمات خود رهی بینی
همه عالم مشارق انوار
کوروش قائد و عصا طلبی
بهر این راه روشن و هموار
چشم بگشا به گلستان و ببین
جلوهی آب صاف در گل و خار
ز آب بیرنگ صد هزاران رنگ
لاله و گل نگر در این گلزار
پا به راه طلب نه و از عشق
بهر این راه توشهای بردار
شود آسان ز عشق کاری چند
که بود پیش عقل بس دشوار
یار گو بالغدو و اصال
یار جو بالعشی والابکار
صد رهت لن ترانی ار گویند
بازمیدار دیده بر دیدار
تا به جایی رسی که مینرسد
پای اوهام و دیدهی افکار
بار یابی به محفلی کن جا
جبرئیل امین ندارد بار
این ره، آن زاد راه و آن منزل
مرد راهی اگر، بیا و بیار
ور نه ای مرد راه چون دگران
یار میگوی و پشت سر میخار
هاتف، ارباب معرفت که گهی
مست خوانندشان و گه هشیار
از می و جام و مطرب و ساقی
از مغ و دیر و شاهد و زنار
قصد ایشان نهفته اسراری است
که به ایما کنند گاه اظهار
پیبری گر به رازشان دانی
که همین است سر آن اسرار
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
هاتف اصفهانی
مناسک عمره
جزوه آشنایی با مناسک عمره مفرده با فرمت PDF تالیف آقای فلاحزاده با کلیک در اینجا قابل دریافت میباشد.
با عنایت به نامگذاری کاروان عمرهی دانش آموزی سال 1390 استان اردبیل به نام شهید احمد قهرمانی لازم دیدیم مختصری از زندگی آن بزرگ مرد را برای آشنایی دانش آموزان عزیز با ایشان بیان کنیم:
شهید قهرمانی فرزند فیضعلی سال 1344 در اردبیل متولد شد و از کلاس چهارم نظری به علت حضور در جبهههای نبرد حق، ترک تحصیل نمود. وی عضو بسیج بیست میلیونی و مسئول محور اطلاعاتی قرارگاه خاتم بود. در سال 62 در ارتفاعات «بمو» به شهادت رسید.
سودای زیارت: از کودکی عادت داشت اذان را با نوای آسمانیاش بر پشت بامها طنین اندازد. وقتی طنین دلکش تکبیر او در فضا میپیچید، مادرش سراپا احساس میشد. روح و جانش در شوق آن نغمه، ذوب میگردید و به نماز میایستاد. احمد از همان دوران کودکی، آشنای رمز و رازهای دینی بار آمده بود. در ایام تحصیل نیز پیوسته دل در جاذبه های سودایی مسایل اعتقادی داشت. همین ویژگیها سبب شد که وقتی خیزاب ستم ستیز انقلاب صخره شکنیهای خود را آغازید، او درمسیر این حرکت قرار گرفت و با الهام از رهنمودهای امام(ره) به خدمتش درآمد، شم مخصوصی او را یاری میکرد که حرکتهای اصیل را از هر حرکت انحرافی بهسرعت باز شناسد و موضعگیری کند و پیامهای امام(ره) را به اعماق حضور مردم در هر گوشه و کنار برساند. با پیروزی انقلاب فصلی نودر زندگی اجتماعی و عقیدتی او ایجاد شد. با تلاشهای پیگیر احمد، اولین انجمن اسلامی دانش آموزان در دبیرستان مدرس پا گرفت و دانش آموزان صدیق و مخلص جذب آن شدند، همزمان با شروع جنگ تحمیلی خود را به جبهه رسانید و نزدیک به 3 ماه در لشکر 31 عاشورا به خدمت مشغول شد. سپس به لشکر 27 حضرت رسول(ص) منتقل شد و در مقام مسئول اطلاعات و عملیات قرارگاه خاتم با همتی شایان توجه به تلاش پرداخت و از نظرسرویسدهی اطلاعاتی چنان عمل میکرد که علاوه بردو لشکر یادشده، تیپ 25 کربلا و تیپ 21 امام رضا(ع) را نیز زیر چتر اطلاعاتی خویش قرار میداد؛ وقتی قرار میشد منطقه دشمن شناسایی و اطلاعات ضروری به فرماندهی منتقل شود، احمد فوراً حاضر میشد و با تنی چند از همرزمانش از تپهها، بلندیها و پستیها، گذار رودها و لبه درهها چنان به چالاکی و چستی به منطقه دشمن نفوذ میکرد که تصور آن در عالم خیال نمیگنجد در همین ماموریتها بود که یکبار موفق شد خود را به کربلا برساند وبه زیارت مرقد مولایش بشتابد. آوازه حرکتهای نفوذی احمد در منطقه دشمن چنان در میان سپاهیان بعثی درافتاده بود که ارتش عراق برای زنده دستگیر کردنش مبلغ قابل توجهی به عنوان جایزه تعیین و اعلام کرده وعدّهای از کردهای عراقی را مامور این کار نموده بود. اغلب جلسات اطلاعاتی فرماندهان بدون حضور احمد شروع نمیشد به خاطر جوانب امنیتی هرگز اطلاعات بهدست آورده خود را روی کاغذ نمینوشت بلکه با چنان دقت و توجه خاصی آن را در ذهن خود جای میداد که بسی اوقات مایه اعجاب فرماندهان واقع می شد که این همه اعداد وارقام و اطلاعات را چگونه در صفحه ذهن خویش نقش مینهد؟
فرمانده لشکر 27 حضرت رسول(ص) بعد از شهادت احمد گفته بود:«از زمانی که قهرمانی شهید شده احساس می کنم دست راست لشکر قطع شده» براستی او درست تشخیص داده بود زیر کوچکترین حرکت دشمن، از چشمان عقابی وتیز بینش دور نمیماند. عراقیها بعد از اطلاع از خبر شهادت احمد خیلی خوشحال شدند وآشکارا شادیها کردند. از طریق رادیو بارها این خبررا پخش نمودند و دوستاناش در غم فراقش چنین زمزمه میکردند: آئینهام شکست او غریب خستگی ها بود وتو پنداری که فقط با این کلمه غریب است وچه میگویم، نه، پرواز کرده. آه آئینهام! راستی تو فرشته کدامین آسمان بودی. تبسم، قرین همیشه لبانت بود؛ چهرهات چقدر بشاش و دلت مامن اندوه.
خوننامه: خدایا مرا به راه خود هدایت فرما. زیرا میدانم که هوای نفس و غرور و خودخواهی چه پرتگاه هولناکی است که انسان را به نیست شدن و پوچی و دور نمودن از خود و خدای خود میکشاند پس خدایا مرا به حال خود مگذار زیرا میترسم تمام وجودم را آتش گمراهی فرا گیرد وترا نشناسم. خدایا مرا نجات ده از هواهای نفسانی تا بتوانم حقایق و عظمت تورا در وجودم احساس کنم و از این دنیا که گذرگاهی بیش نیست، درگریز باشم.
و ای برادران دانش آموز! باید شما با درس خواندن سعادت و نیکبختی جامعه و استقلال میهن را تضمین نمایید تا زمینه ساز حکومت جهانی حضرت موعود گردد.