راهیــان معـرفــــــت

راهیــان معـرفــــــت

ستاد عمره‌ و عتبات دانش آموزی استان اردبیل
راهیــان معـرفــــــت

راهیــان معـرفــــــت

ستاد عمره‌ و عتبات دانش آموزی استان اردبیل

انشانویسی حج- ناهید محمد زاده از مشگین شهر

در این دنیای یغماگر مادی تمام سرمایه ی معنــوی و وجودی انسان به حراج گذاشتـه می شود و سجایای کریمه و فضایل روحی که تنها نشان و تنها سرمایه ی شرف و ملاک انسانیت است ارزش خود را از دست داده و لحظه به لحظه از صحنه ی روزگار آدمیان و حیات هستی برچیده می شود، خون جای آب جاری می شود، درختان سنگ و خاک را نفرین می کنند که حیات را از آنها گرفته و جانشین شان شده است، هوس جای عشق را پر کرده و جایی برای راستی و صداقت نیست. با چنین شرایطی آزادگان از این دنیا، روحی افسرده و خاطری پریشان دارند. زندگی برایشان تنفس هوای متعفّن روزگار و زیستن در میان جانورانی پلید و موحش است. آنها سراسر وجودشان فریاد می زند که تا کی و تا کجا باید از میان نعره های مشمئز کننده ی دنیاپرستان بگذرند تا به ندایی لطیف و روحانی برسند و آوایی ربّانی گوششان را نوازش دهد، تا غبار بی کسی و افسردگی از چهره ی قلبشان بر کنده شود. آری آن ندا و آوا، ندای حج است و دعوت ابراهیم خلیل الله که هر سال در آن لحظه که موسم حج فرا می رسد، هیجانی عجیب وجود مسلمانان را پرشور می کند، جنبش خارق العاده در قلوب و ارواح زنده دلان می افتد و آن ها با مجذوبیتی حیرت آور از جا کنده شده و به دنبال ندای ملکوتی به سوی کعبه خانه ی معبود می شتابند. آنان کوه ها و دشت ها و صحراهای مکه را پر می کنند، سر و پایشان را برهنه ساخته از هر چه تعلقات دنیایی است خود را رها و آزاد می سازند خود را به پای دیوار خانه ی خدا می رسانند و آن را از هر طرف احاطه کرده و از دل می گریند.

آنانی که از صداهای ملال انگیز سود و زیان مادی پول پرستان، ملول و اندوهگین بودند با کعبه روبرو می شوند و با تمام وجود به سوی آن پناه می برند. مردمی که عزم زیارت بیت الله را دارند می بایست دو قطعه حوله بر وجود جسمانی شان بپوشند و  کلمه ی لبیک را بر زبان جاری سازند، چند بار بر گرد خانه ی الله بچرخند و سنگ ریزه هایی به ستون های بیابان منا بزنند و بعد به خانه هایشان با قلبی رئوف بازگردند. اما در میان همین حج رفته ها و عمره به جا آورده ها و قبر مطهرین را دیده ها، دیده می شود که گاه چه کجروی ها و بی تقوایی هایی به وقوع می پیوندد که هیچگونه تناسبی با روحیات و اعمال حجاج واقعی ندارد.

اما آیا مکه و حج بر زندگی آنانی که کعبه را دیده اند و حج کرده اند اثر یکسانی دارد؟ حج و مکه اثرات روحی را به ارمغان می آورد، در برخی وجود انسان را از هر چه سستی و زشتی است مطّهر و تخلیه می سازد و موجب تزیین جان می شوند. در برخی روح را از پلیدی، کبر، نخوت و خودخواهی رهایی می دهد و پاکی همچون آغاز حیات انسان را در بر می گیرد و معنویت بر آن حاکم می شود. دوستی و صمیمیت با مخلوقات در دل ها ریشه می اندازد و وجود را از حب و دوستی خدا و خلایق سر شار می کند و انسان را به درجه ی نهایت خلوص می رساند.

اما آثار اجتماعی حج نیز از آثار روحی و فردی آن دست کمی ندارد؛ آنهایی که دیدن کعبه، آرزوی دنیوی و اخروی آنهاست از راه دریا و خشکی و هوا و چه بسا با مَرکَبهای لاغر و ناتوان و یا پیاده از همه جای زمین از فراسوی زمان و مکان به سوی دلخانه- هایشان سرازیر می شوند و با گذشتن از دره های عمیق و کوهستان های بلند خود را به معبود می رسانند. آنهایی که با این شوق وصال به سوی یار می روند مطمئناً دیدار یار بر زندگی اجتماعی آنها و ارواح شان تأثیر عجیبی می گذارد.

حج فاصله های دور و نزدیک را از بین می برد و دلها را به هم نزدیک می کند و شرق و غرب را به هم پیوند می دهد، سیاه و سفید، عرب و عجم، ترک و هندو و همه و همه را باهم برادر و همدرد می گرداند. حج وحدت همگانی را به مسلمانان یادآور می شود تا شاید این را دریابند که:

غرض از انجمن و اجتماع، جمع قواست       چرا که قطره چو شد متصل بهم، دریاست

ز قطره هیچ نیایـــد، ولی چـو دریــا شد      محیط گردد و از وی نهنگ خواهد خاست

ز فـرد فـرد محال است کارهــای بزرگ        ولی ز جمع توان خواست هر چه خواهی خواست

حج سیر ارتقایی انسان به سوی عالم بالاست، به سوی ملکوت، به سوی آزادی از هر چه در این زندان است. آنهایی که عاشقانه به دور کعبه می چرخند در هر قدمشان با خدا عهد می بندند، آنها نه تنها از نثار ثمرات مادی و اموال دنیوی در راه حج مضایقه نمی کنند بلکه میوه های دلشان و ثمرات قلبشان را از عطوفت و احساسات پاک و موّدتهای صادقانه نثار خانه ی معبود می کنند. کعبه ضامن بقای جامعه ی بشری است و علت و ملاک تکیه گاه بودن آن برای حیات و بقای مردم، همانا حرمت و قداستی است که در نظر مردم دارد و هر چه محبوب عمومی تر باشد وسیله ی اتحاد مسلمانان نیز اجتماعی خواهد بود و اتحاد اجتماعی تر باعث سعادت دو جهانی مخلوقات خواهد شد.

بسیاری از انسان های دنیاپرست، هنگام رفتن به مکه و چرخیدن دور کعبه قلبشان را همراه گوش شان نمی برند و قلب را در دنیای مادی و گوش را در دنیای معنــوی جا می گذارند. آنها با اعمال ظاهری که انجام می دهند احساس می کنند که حج بر آنها به پایان رسیده و اعمالشان را به طور کامل انجام داده اند و همچون زمان زاده شدن از مادر پاک و مطهر هستند، اما حج چنین افرادی بی روح است. یعنی این حج مرده و بی روح آن حجی نیست که بتواند از نظر فردی و اجتماعی انسان را به عزت و شرافت برساند و خانه ی دل را مطهر سازد.

خدایی نخواسته اگر روزی کعبه متروک گردد و تعطیل شود و یا حج در آن بی روح و بی مغز باقی بماند کاخ سعادت و خوشبختی انسان فرو می ریزد و خیر و برکت و آسایش از زندگانی انسان رخت بر می بندد و ظلم و فساد و ناامنی عالم را فرا می گیرد. عذاب الهی از همه سوی جهان هستی فرو می ریزد و هیچکس از غضب خدا در امان نمی ماند.

حج حق واجب خدا بر مسلمانان و عالمیان است تا اینکه انسان حتی برای یکبار هم که شده در تمام طول عمرش رو به درگاه خدا کرده و از ایزد منان سپاسگذاری کند و به قدر شایستگی هدیه ای برایش ببرد تا شاید مورد رحمت و لطف و احسان خدا قرار گیرد. خدا با دعوت انسان به حج بر او منّت بزرگی می گذارد زیرا او را در رتبه ی اشرف مخلوقات قرار داده و از سقوط به درجه و عالم حیوانات مصونش می دارد.

خداوند ساعت زنگ دارش را که سالی یکبار به صدا در می آید کوک می کند تا وجدان به خواب رفته ی آدمی را بیدار کند. بنابراین خداوند با دعوت انسان می خواهد تا او را از آتش دوزخ و عذاب نجات دهد. بعضی از آنهایی که از حج بر می گردند از آتش رهایی می یابند، دسته ای از گناهی که کرده اند مبرّا می شوند و دسته ای دیگر با مصونیّتِ مال باز می گردند و این کمترین بهره از درگاه خداست. این اختلاف بهره به دلیل اختلاف در نیّت هاست. پس به آنانی که نیّت پاک دارند بهره ی بیشتر و به آنانی که با نیّت انجام تکالیف و وظایفی که بر عهده ی آنهاست به درگاه خدا می آیند و حج می کنند بهره ی کمتری داده می شود. حج نابود کننده ی فقر و عصیان در اجتماع است و برکات آن شامل تمامی جهانیان می شود. آری حج بازار آخرت است و هر که با قلبی رئوف و دلی پر از مهر و محبت و پاکی پا به این بازار بگذارد هر چه دلش خواهد می تواند انتخاب کند، اما آنان که دلشان نیمه یا خالی است هر چه را که به نظرشان زیبا است نمی توانند به دست آورند و با خود همراه سازند و چیزی را انتخاب می کنند که با ذخیره ی  دلشان هماهنگ باشد. اما هر سال این برنامه تکرار می شود و بسیاری از مسلمانان از جای جای این جهان گرد هم می آیند و مناسک حج را به عمل می آورند، دور خانه ی کعبه می چرخند و عهد ایمان، عهد پاکی را استوار ساخته و بین خود و خدایشان قولنامه ای امضا می کنند، اما چرا با این که سال ها و سالهاست کعبه سالی یکبار آنها را دعوت می کند تا مهمانش شوند، گاه جامعه خالی از پاکی و صمیمیت با خدا و خدمت به خلق خداست و ناامنی و بی عدالتی و خون و پول و هوس و پیرویِ شیطان جای خالی عشق و ایمان به خدا را پر کرده است. راستی چرا...؟

انشانویسی حج- شبنم سیدفخرآبادی از مشگین شهر

انّ اوّل بیت وضع للنّاس للّذی ببکّه مبارکاً و هدی للعالمین        «آل عمران 96»

اول خانه که برای مکان عبادت خلق بنا شده همان خانه مکّه است که درآن برکت و هدایت خلایق است

دردمنــــدان را دوائـی نیست در میخانه ها      ساده دل آن کس که پیمان بست با پیمانه ها

مست توحیدم، نه مست باده ی اندیشه سوز     سرخوشـــی ها را نجویــم از در میخانه ها

عکس روی باغبان پیداسـت در هر برگ گل      سیــر کن نقـش خـدا را در پر پروانــه ها

داستـان اهـل دنیــا را به دنیـــادار گـــــو     گوش من آزرده شد از ننگ این افسانــه ها

ای خدای بزرگ، به هر جا رفتم خود را در پیشگاه تو دیدم، و دیده به هر چه انداختم آئینه سان تجلــی کرده در اوج آسمان ها، در اعماق زمین، در دشت های قشنگ، در بیابان های بی آب و علف، در کعبه و بت خانه، در مسجد و کلیسا، در مدرسه و خانقاه در همه جا. پروردگارا به هر چه می نگرم آئینه سان مظاهر زیبائی از جمال دل آرای ترا می نمایاند و بهر چه خیره می شوم نقش دل انگیز ترا در کارگاه دیده می کشم در همه جا توئی و به هر جا ترا می بینم. در پهنه ی جهان خاکی، در آسمان های مینا رنگ، در ستارگان ابهام انگیز، در خورشید دل افروز، در ماه عاجگون، در گل های رنگارنگ، در برگ های سبز زیبا، در لب های تنگ غنچه ها، در پرده ی نازک گل و در هر چیز. و امروز و الان دلم به شوق آمده و می خواهم تمام پرده ها را کنار بزنم و به خانه ی تو بیایم.

خدایـا قبـله ی ما خـانـه ی تست             تو شمعی عالمی پروانه ی تست

اگر پـروانـــه ی تـو پـــر در آرد            عقابـان را بـه زیر پـر گــــذارد

تو شمعــــی ما همه پروانگانیــم            تو صاحب خانه ای ما میهمانیــم

بیابانت همه صحـرای عشـق است            بهر جا پا نهم معنای عشق اسـت

به راه عاشقی بـی پـا تـوان رفـت            وَ بی کشتی دراین دریا توان رفت

چه دریـا وسعتش بـی انتها هست            که  در آن  ناخدا لطف خداهست

 این موضوع را در دو بخش عنوان خواهم کرد:

الف) احساسات قلبی خود راجع به حج و اعمال مربوطه:

ب) راجع به اثرات حج بر زندگی فردی و اجتماعی خواهم نوشت، باشد که خدای مهربان هم صدای مرا بشنود و اجابت کند.

الف: و امروز دوباره چه عاشقانه از به سوی تو آمدن سخن می گویم پروردگارم... «حج» کلمه ایکه همیشه از اعماق قلبم دوست داشتم درکش کنم. «طواف» حالتی که همیشه دوست داشتم حسش کنم. اما همیشه سخنم این بود، آیا می شود؟ آیا روزی می شود این حس معنوی و والا برای من باشد و من را که همیشه به این کلمه ی «من» تکیه کرده ام از منیت خارج کند. آری اثر حج همین سرافرازی هاست. سرافرازی پای درجای پای ابراهیم نهادن، شکوه محمد را فهمیدن، در حالت کلی یعنی مفهوم انسانیت برای تو برای من. وقتی شیشه ی منیت من و تو شکست وقتی نگاهم از گره خوردن در نگاه نامحرم شرم کرد وقتی من و تو به عنوان دو مسلمان توانستیم ما بودن را درک کنیم تازه ثمره ی حج را در زندگی اجتماعی خود خواهیم دید، صلح را درک خواهیم کرد و بودن را معنا خواهیم بخشید. کاش می شد همه ی انسان ها آن لحظات والای آسمانی را درک کنند. بودن در کنار خانه ی خدا، در کنار آفریننده ی خود، آن وقت آیا گناهی در کمین خواهد بود؟ آیا شیطان جرأت فریفتن خواهد یافت؟ آیا انسان از عمل گناهش در مقابل درگاه الهی شرمگین نخواهد شد؟ آیا اشک ریختن و گریستن دوباره سخت خواهد بود؟ آن وقت همه ی «من» بودن به «مای» وحدت اسلامی تبدیل می شود همه بنده بوده وگریان در برابر لطف الهی. و آن وقت همه پاک در محدوده ی زندگی خود و محدوده ی اجتماعی مناسب زندگی کرده و همدیگر را در موارد تلخ و دشوار تنها نمی گذارند و هیچگاه لطف پرورگار را نادیده نمی گیرند و از کوچکترین گره تا بزرگترین گره زندگی را به دست آفریننده ی خود می سپارند.

ب: معنی لغوی حج قصد کردن، آهنگ کردن است. آهنگ قرب به درگاه احدیت و ترک هر چیزی که سد راه اوست. حج یعنی حرکت و جهت حرکت به سوی خدا.

با کندن تو از خودت، امیالت، از زندگی ات و از همه ی علاقه ها و خواستهایت آغاز شده به قربانگاه عشق یعنی کوه منا ختم می شود که در آنجا حضرت ابراهیم از تمام عشق و علاقه اش، از تمام هست و نیستش یعنی اسماعیل، در راه خدا گذشت و او را با عشق تمام در پای معشوق قربانی کرد عشقی که از دست خدا گرفته بود، بار امانتی که از روز الست بر دوش کشیده بود، شعله ی نامرئی که چراغ حیات را با آن افروخته بود و مسافر حج که افتخارش پای در جای پای ابراهیم گذاشتن است باید این عشق به خدای واحد را به مانند امانت دلپذیری که آسمان مینا رنگ با آن همه لایتناهی بودنش نتوانست بار آن را بر دوش کشد به تمام خواسته ها و داشته های خود ترجیح دهد و همه را به پای او قربانی سازد. به دستیاری عشق از سِّر وحدت آگاه شده و به سوی او راه یابد. نقاب از چهره ی تابناک دوست بَرکشد و مفتون جمال دل آرای او گردد. پرده ی اسرار کائنات را دریده و سیمای حقیقت در آیینه ی دل تجلّی یابد قطعاً بال عشق نیرومند است و به جز همت عشق در این گذرگاه  پر آشوب و از این راه پر نشیب و فراز به جایی نتوان رسید. و انسان حج رفته باید با اطاعت و استناد به فرمان حضرت امام صادق(ع):  «و احرم کلّ شیء یمنعک عن ذکر ا... و یحجبک عن طاعته» هرچیزی که انسان را از ذکر و طاعت خداوند باز دارد باید تحریم شود.

عملیات حج همانطور که در سفر حج مشاهده می شود بایستی در زندگی فردی  و اجتماعی اثر گذار باشد. حج با سفر شروع می شود نه سفر از خانه و کاشانه و اهل و عیال، بلکه سفر از بدی ها به خوبی ها. چنین به نظر می رسـد که خداونـد همـه ی اعمال لازم رادر حج جمع آوری کرده است، اعمالی مانند پرداخت قرض ها، از بین بردن کدورت ها، آشتی ها، قهرها، تسویه حساب ها، حلال طلبی از دیگران و پاک کردن محیط زندگی، رابطه ها، ثروت و اندوخته ها، انتخاب پوشش یکنواخت و خالی از تکبر و خود خواهی؛ انسانیتِ تقسیم شده به نژادها، ملت ها، طبقات، قشرها، گروه ها، خانواده ها، عنوان ها، حیثیت ها، درجه ها، لقب ها را از بین برده و همه از منِ بودن خویش بدر آمده مردم می شوند قطره ای گم گشته در دریا و با انتخاب لباس سفید یکنواخت می میرند قبل از آنکه بمیرند. «من» ها در میقات می میرند و همگی «ما» می شوند یک تن، یک جامعه همانطور که اسلام می خواهد ادامه یافته و از مسیر مقام ابراهیم که پای در جای پای ابراهیم گذاشتن یعنی مثل آن حضرت فکر کردن و عمل نمودن در زندگی فردی و اجتماعی است می گذرند و پس از گذر از طواف و سعی و توجه به افکار و عملکرد هاجر که عمل به آن در زندگی فردی و اجتماعی الزامی است. سرزمین عرفات، مشعر و منا آخرین تجلیگاه عشق و انتخاب آموزه های آن حالات و تسری آن به زندگی فردی و اجتماعی اعم از شناخت، شعور و کسب آمادگی دفاعی بر علیه دشمن و رمی جمرات یعنی راندن هر چه زشتی و پلیدی در زندگی فردی و اجتماعی، خود را بنمایاند و پاک و منزه زیستن از بدی ها از اثرات حج در زندگی فردی و اجتماعی است که با قربانی کردن هر آن چه سد راه خداشناسی و رسیدن به حقیقت است پایان می پذیرد.

انشانویسی حج- فرشته رضازاده از ناحیه 2 اردبیل

بـه نـام خـدای کعبــه که علی(ع) بـه آن ســوگنـد یاد کرد؛ در آن زمـان کـه ضربت بـه سـر مبـارکش خورد و رستگار شد... من چه می تـوانـم از درون قلب کوچک و ساده ام با همه ی وجودم و بـا همه ی احساسم از خـدای مهربانم بگویم. چگونه از عهده ی فرایض دینی که به عهده دارم می توانم برآیم؟ و چگونه می توانم در دو جهان رستگار شوم؟ و از بهشت بــرین خـداوند بهره بر گیرم؟!

آن زمان که در نه سالگی به سـن تکلیـف رسیدم دریافتم که به دین اسلام ایمـان آورده ام و واجبات و مستحباتش را بجا خواهم آورد تا بنده ی شایسته ی شایستگان باشم. و یکـی از آن فرایض واجب فریضه ی حـج است.

وقتی دبیر انشا‌ به ما گفت که اگر نوشته ی شما در این مسابقه اول شود به مکه ی مکرمه خواهیـد رفت، از شوق دیدار خانه ی خدای مهربانم و مزار پیامبر، محمد(ص)، و دیدن ستاره های زمینی شهر مکه و عربستان که در زیر خاک هستند بر آن شدم که عقیده ام را در مورد این فریضــه ی الهی بنویسم... مسلمانانِ شیعه و سنی تابع دین اسلام از هـر گوشه ی جهان، از غرب، شرق، جنــوب و شمال به شوق وصلِ به بهترین بهترین ها و مهربان ترین مهربان ها، به مکه می آیند تا هفـت بـار کعبه این پایگاه و قبله مسلمانان را طواف کنند، ذکر بگویند، دعا بخوانند، به زبان عربـی نماز بخوانند و لبیک بگویند؛ و در یک مسیر سرود رستگاری سر دهند.

گاهی به خلوتگاه پیامبر می روند؛ گویا به خوبی می توانند وجود پیامبرشان را احساس کنند، به مسجد الحـرام به محل پناه پیامبر و انصار و مهاجران می روند همه ی آنها لبـاس سپید حـج را پـوشیـده(سپیدِ سپیدِ سپید)، هـر جـا را نگـاه می کنـی سپیـد اسـت. این جامه های سپیـد نشانگر دلهای سپید است که جز خدا در آن راه ندارد.

خدایا؛ مهربانا از تو می خواهم که همه ی دوستدارانت را به درگاهت بطلبی تا رستگار شوند.

گویی زمانی که حج می روی عزم آن داری که از بهترین ها باشی تا شیطان جرعت نگاه کردن به تو را نداشته باشد؛ از قلبت قفلی آویزان می کنی که درش فقط به روی بندگان صالح خدا باز می شود عاشق می شوی واز شدت بی قراری، همه ی عزیزان وخانواده ات را از یاد می بری. وارد راهی نو می شوی تا فرصت های از دست رفته را جبران کنی و گام های بلند تری در راه دین و انسانیت برادری.

راه نو، نگاه نو و برداشتن گام های نو در مسیر نو... قدم نو در جهت بهتر زندگی کردن.

من در اینجا با قلب سیزده ساله ام، بـه درگاه پیامبر و کعبه دلها زانو می زنم و می گویم: خدایا قلبهایمان راپاک و روشن گردان تا خود را آماده ی مهمانی بزرگ و پرفیض خانه ی تـو گردانیم؛ به امید آن روز، فرشته ی کوچک تو.

انشانویسی حج- الهام احدی از منطقه ارشق

به عنوان کسی که هنوز این فریضه ی عظیم و متعالی را تجربه نکرده ام تنها می توانم از نگاه تنگ و چشم زمینی خود آنچه را که شنیده و دیده ام به اختصار بیان کنم. فریضه ی حج متعالی ترین نوع ارتباط با خداست و ما تمام نظم و یکپارچگی را که در بین سیارات و منظومه ی شمسی سراغ داریم می توانیم یک جا در فریضه ی حج مشاهده کنیم، در واقع حج کلاس انسان سازی است برای کسانی که می فهمند، می اندیشند و پی می برند. مدرسه ای که شاگردانش کسانی هستند که با عقاید، سلیقه ها، زبان ها، و فرهنگ های مختلف معلم یکدیگرند، و چیزهای زیادی در این مدت از همدیگر می آموزند و بیشتر از گذشته با همدیگر اتحاد دارند و با لباس های یکدست سفید که نشانگر برابری و برادری و وحدت آنان است همگی به یک شکل و در یک مکان به دیدار معبودشان می شتابند. در این مکان هیچ سفیدی را از سیاهی و هیچ نژادی را از نژاد دیگر نمی توان جدا کرد و هر کدام را با عنوان خاصی شناخت، هر چیزی بوی خداپرستی و مهربانی و احساس بی چیزی و بی مقدار بودن و بندگی در برابر خدا را می دهد. از زر و زیور و ناملایمات روزگار هیچ خبری نیست و همه یکرنگ اند و باهم این فریصه را انجام می دهند. باهم مکه را طواف می کنند که این چرخیدن به دور خانه ی کعبه درست شبیه چرخیدن زمین و ماه است به دور خورشید اینها همه درس خدا شناسی است که در این فریضه ی عظیم و باشکوه انسان می تواند یاد بگیرد. و بنای خانه ی کعبه از آنجایی شروع شد که خداوند به حضرت ابراهیم امر فرمود که خانه ی کعبه را بسازد و خداوند متعال پی های کعبه را از بهشت برای او فرستاد و یکی از این پی ها سنگ حجرالاسود بود که از برف سفیدتر بود وقتی اسماعیل و ابراهیم(ع) کعبه را بنا کردند دو در برای آن گشودند یکی از جانب مشرق و دیگری به طرف مغرب. وقتی ساختن خانه ی کعبه تمام شد خداوند به ابراهیم واسماعیل فرمان حج داد، و چنین شد که مردم شیفته و مشتاق شدند تا به دعوت پروردگار خویش به حج بروند. مراسم حج همه ساله در ایام خاصی انجام می گیرد و عبادتی است عظیم که نشانگر اتحاد و بزرگی امت اسلام است. حج یکی از مهمترین عبادات است و یک عمل اسلامی محسوب می شود و بر هر انسان مستطیع و مکلف لازم است که در عمر خود حداقل یک بار عبادت حج را انجام دهد تا شکوه و قدرت و عظمت اسلام را از نزدیک نظاره کنند وبیندیشند که این عبادت هم از نظر سیاسی و اجتماعی بسیار مفید می باشد. زیرا در این عبادت مسلمانان می توانند با یکدیگر آشنا شده و در مورد منافع و ضررهای دنیای خود گفتگو کنند و در کنار هم از تجربیات یکدیگر استفاده کنند. حاجیان پس از این مراسم شکوهمند، با لباسهای سفید و جامه هایی که نشانگر خلوص نیت آنهاست به دور خانه ی خدا می چرخند، این کار هفت بار تکرار می شود، هفت بار تکرار مانند چرخه ی زندگی هر حرکت هر تکرار و هر نشانه ای مفهوم و دلیل بخصوصی دارد. خداوند در حج به حاجی می گوید که: تو کسی هستی که من، تنها من قادر به آفرینش و چرخانیدن زندگی تو در روی این زمین پهناور هستم. و حاجی می گوید: به من یاد دادی ای خدای آسمانها که تنها تو را بپرستم.

حال در این مراسم عظیم خداوندگار به همه بندگان می گوید که: نه تنها من شما را آفریدم، بلکه این نشانه ها، نشانه ی قدرتمندی من از جهات دیگر است. همانگونه که پیامبر اکرم هم فرموده اند: هرکه دوست دارد خیر دنیا و آخرت نصیبش شود به حج برود.  کسی که به حج می رود هنگام برگشت از این زیارت خیر و برکت فراوانی به دیار خود خود می آورد. کسی که مستطیع است و رفتن به حج بر او لازم است اما این عبادت عظیم را به جای نمی آورد نامسلمان از دنیا می رود و پس از مرگش افسوس می خورد که اگر به این زیارت می رفتم نیمی از گناهانم بخشیده می شد و الان در عذاب و ناراحتی نبودم، دیگر اینکه شکوه و عظمت این عبادت را از نزدیک مشاهده نمی کند. کسی که از دنیا رفته و نتواند این زیارت را انجام دهد کس دیگری می تواند به جای او عبادت حج را انجام دهد.

مستطیع یعنی کسی که توانایی مالی و بدنی داشته باشد، یعنی بتواند به سفر حج برود و مخارج سفر خود و هزینه ی زندگی خانواده ی خود را بپردازد و پس از بارگشت نیز برای ادامه ی زندگی راه در آمدی داشته باشد تا به وسیله ی آن خود و خانواده اش بتوانند به زندگی ادامه دهند. غیر از اینها هم، حج اسرار نهفته ی دیگری دارد که قلم من از شمردن آنها عاجز است.

انشانویسی حج- زهرا محمودی از ناحیه 2 اردبیل

تا به حال فکر نکرده بودم که حج یعنی؟ چه کسانی که به زیارت خانه ی خدا می روند چه عکس العملی از خود نشان می دهند یا اصلاً به فکرم هم نیامده بود که آیا یک روزی من هم به زیارت خانه ی مقدسِ خدای یگانه می روم خانه ای که زمین و آسمان همه به دور آن چرخ می زنند؟ هنگامی که هفت و هشت ساله بودم وقتی به آسمان نگاه می کردم و ابرها را می دیدم. به یاد خدا می افتادم که می گفتنــد خـدا در آسمان است با خودم می گفتم خدا در کجای این آسمان به این بلندی است؟ خدا کیست و فرزند او کیست و چرا به کسی که مشکلی داشت می گفتند به خدا توکل کن که خدا گره گشای مشکل- هاست بزرگتر که شدم فهمیدم که خدا کیست او اصلاً فرزندی ندارد و فرزند کسی هم نیست. تنها و یگانه معبودی است که حلّال مشکلات است. از زمانی که حضرت ابراهیم خانه ی خدا را به فرمان خدا با کمک پسرش اسماعیل ساخت. و به فرمان خدا وقتی که می خواست سر حضرت اسماعیل را به عنوان قربانی ببرد رعد و برقی ایجاد شد و گوسفندی ظاهر شد و فرمان رسید که گوسفند را قربانی کن، و با اسماعیل خانه ای به نام من بنا کن پس از ساختن خانه ی خـدا مسلمانان به زیارت آن روی آوردند و هنــوز خانه ی خدا محل زیارت مسلمانان است.

در عید سعید قربان عده ی زیادی به مکه می روند و درکنار خانه ی خدا عبادت می کنند و همه ی مسلمانان در آن روز گوسفند، شتر و گاو را به عنوان قربانی سر می برند و در بین محرومین و نیازمندان تقسیم می کنند. خداوند در قرآن کریم هم به پیامبر می فرمایند که خانه ی مرا برای طواف حاجیان و نماز گزاران و رکوع و سجودکنندگان پاک و پاکیزه کن، مردم را به ادای مناسک حج فرا بخوان تا مردم پیاده و سواره و از هر راه دور و نزدیک به سوی خانه ی من جمع آیند و آنجا کانون وحدت خداپرستان، و مجمع طوایف مختلف بشر برای تبلیغ حقایق توحید و معارف الهی گردد؛ و مؤمنان نام خدا را درایّام معلوم و معین یاد کنند. ما به آنها حیوانات شتر و گاو و گوسفند عطا کردیم تا از آن تناول کرده و فقیران بیچاره را نیز طعام دهند. پس بگو که اعمال و مناسک حج را به جای آرند سر بتراشند و ناخن و موی سر بسترند و به هر عمد و نذری که در حج کرده اند وفا کنند و طواف کعبه را گرد خانه ی عتیق به جای آرند، این است احکام حج و هر کس اموری را که خدا حرمت نماده بزرگ و محترم شمارد البته از آنکه حرمت نداشته مقامش نزد خدا بهتر خواهد بود.

در اینجا منظور من بیان اثرات حج بر زندگی فردی و اجتماعی انسان ها است. کسانی که به حج رفته و روح حج را درک کرده اند، احساس امنیت و آزادگی سبکی دارند چنان که گویی که تازه متولد شده اند. هیچ دردی ندارند، احساس تنهایی نمی کنند همچون پرندگان سبک بال در آسمان پاک زندگی پرواز می کنند، همه زندگی را زیبا می بینند و با مردم به زیبایی رفتار می کنند. آنها حتی منفی ها را هم مثبت می بینند. در زندگی فردی خود به طور پنهانی به فقیران و محرومین نیازمند کمک می کنند. طوفان و غوغایی که در دلشان از عشق به خدا به وجود آمده، آنها را به سوی خدا می کشاند، به سوی آرزوهای والای انسانی در این جهان و جهان دیگر. آنها صدای قلب خود را می شنوند که اگر رو به خدا باشی و ایمانی را که به خدا داری استوارکنی، مثل یک ستون محکم باشی حتماً به آرزوی قلبی خودت می رسی. اگر هم در زندگی فردی خودت ناامید شده ای یقن بدان که ناامیدی از خدا گناهی بزرگ است، که شیطان تو را از زندگی ناامید می کند و تو را به سوی فساد می کشاند. بعد از مدتی متوجه می شوی که چه کارهای بدی انجام داده ای کارهایی که پایانی ندارد و اگر می خواهی مهمترین دشمن خود را بشناسی، بدان که او شیطان است و بعد افرادی که تو را اغفال کرده اند پس اول از شیطان تلافی کن، نماز بخوان که به فرمایش امام عصر(عج) هیچ چیزی مانند نماز نمی تواند پشت شیطان را به خاک بمالد. پس نماز بخوان و شیطان را به خاک ذلّت بیفکن و بعد از کارهای بد و اخلاق نادرست دوری کن.

اثر حج در زندگی اجتماعی افراد: در جامعه هر چه تعداد به حج رفتگان ِواقعی و حاجیان ِراستین خدا بیشتر باشد، جامعه رشد و تعالی بیشتر خواهد یافت. گرمای نفس پاک آنها باعث ذوب شدن کدورت فساد و گناه در جامعه خواهد خواهد شد. گرایش به خوبی ها و زیبایی بیشتر شده مؤمنان خواهند توانست جامعه ی سالم تری خلق کنند.

رها شدن در امواج مهر الهی مهمترین نتیجه حج است. جایگاه خداوند در مکانی است که انسان با تمام گناهان خویش باز هم رو به سوی او می رود و در مقابل او با قلبی آلوده به زانو در می آید و خداوند جان دوباره به او می دهد.

هنگامی که در حج لباس احرام می پوشــد با خدا پیمان می بندد و از گناهان خـود باز می گردد و هنگام بازگشت قلبش پاک است مثل اینکه تازه متولد شده است. باز می گردد و پاکی دل خود را در بستر جامعه هم جاری می سازد. و آن وقت آن جامعه، برترین جامعه ی الهی خواهد بود که در آن بوی محمد و بقیع و کعبه جاری است و شیطان اجازه ی ورود به این جامعه را ندارد، چرا که آن جامعه ی آرمانی به دست ِزائران واقعیِ کعبه و محمد(ص) بنا شده است.

انشانویسی حج- شادی دادده از پارس آباد

بنام خداونــد آیینــه ها                       فروزنده ی مهر در سینه ها

سپاس و ستایش خدایی را که با الطاف بی کران خود مهر و محبت خانه ای رادر دل های بندگانش فروزان ساخت که خودآگاه و ناخودآگاه در هر دین و مذهبی که باشند آرزوی زیارت این خانه ی یگانه معبود خویش را تا پایان عمر همراه داشته باشد و در راه رسیدن به آن از هیچ امری فروگذار نباشند.

معبود من، اینک که می خواهم احساس خود نسبت به حج محمدی بگویم مفاهیم از ذهنم پراکنده می شوند هیچ کلامی را نمی یابم که بتوانم با آن به مفهوم حج اشاره کنم زبان از گفتن کلمات قاصر می شود و قلم از نوشتن مفاهیم ناتوان است.

قطره قدرت وصف اقیانوس را نمی یابد و شب نمی تواند صبح را معنا کند خود را به امید خدای کعبه رها کرده ام دلم و تمام وجودم در کعبه است به خود جرأت داده ام که همراه حجاج به راه بیفتم خانه ی یکتاپرستی را دور می زنم و طواف می کنم در میان جمیعت حرکت می کنم این فرشتگان هستند که مرا پیش می برند از خوشحالی پاهایم توان حرکت ندارند مانند قطره ای هستم که در اقیانوس خروشان رها شده باشد آیا ممکن است خدا این لطف را بر این بنده ی حقیرش بکند؟ آیا من لیاقت شرف یاب شدن را دارم بار خدایا چه حکمتی در این خانه وجود دارد که همه بدون توجه به رنگ و نژاد و زبان به سوی آن می روند و همه در فکر یاری به یکدیگرند باهم لبیک می گویند باهم رمی جمرات می کنند و همراه هم قربانی می کنند.

بار خدایا یعنی من هم می توانم بهترین هایم را قربانی کنم؟ خدایا این توان را به من عطا فرما که حداقل اینها را دارا باشم بتوانم بر شیطان نفسم غالب شوم و از بهترین دارایی ایم در راه تو بگذرم، بار خدایا این بنده ی حقیر چه شناختی می تواند از حج محمدی ات داشته باشد. چگونه می تواند از حج بگوید در حالی که می بیند به صاحب حج توهین ها می شود. ای محمد قلبم آتش گرفته از این که می بینم از خدا بی خبرها به ساحت مقدست توهین روا داشته اند ولی تو همان پیامبر صبور خدایی که 1400 سال پیش اجداد این بی خدایان بر سرو تن مبارکت سنگها پرتاب می کردند و تو هیچ نمی گفتی فقط به خدا پناه می بردی و برای آنها طلب بخشش می کردی حــج در وجــود مقدس تو معنا می شود وجودی آکنده از مهربه خداپرستی پاکی و پاگیزگی، یکرنگی، وحدت، وحدانیت و مبارزه با طاغوت.

خدایا به من کمک کن تا بتوانم مفهومی صحیح از حج داشته باشم. یاریم کن تا معنی قطرات اشکی را که حاجیان هنگام صحبـت از خانــه ی کعبــه از دیدگان شان جاری می سازند، درک کنم.

معبودا شاید این قطرات اشک از چشمه ی زمزم سرچشمه می گیرند چون کسی نیست که هنگام وصف آن خانه چشمانش پر از اشک نشود و زبانش از گفتن باز نیستد و شکوه عظمتی که در آن دیار وجود دارد هر انسانی را به سوی خود جذب می کند و غربتی که قبرستان بقیع دارد دل هر سنگ دلی را آب می کند.

خدایا اینها فقط شنیده های من است که روی کاغذ می آید و از قدیم گفته اند شنیدن کی بود مانند دیدن. خدایا چشمانم را به زیارت خانه ی وحدانیت روشن ساز و دلم را به عشق آن خانه نورانی گردان. من می دانم که هرگز نتوانسته ام مفهوم حقیقی حج را بیان نمایم ولی به عنوان یک دانش آموزِ عاشق خدا و خانه ی خدا این کلمات را نوشتم باشد که خداوند تبارک و تعالی از تقصیرات این بنده حقیر بگذرد چرا که او ارحم الراحمین است.

انشانویسی حج- آرزو ابش زاده از ناحیه 2 اردبیل

از آنجا که من در خانواده ای مذهبی به دنیا آمده ام پدر و مادرم از همان ابتدای زندگی مرا با اصول و فروع دین آشنا کرده اند، اینک اعتراف می کنم که این بنده ی حقیر از توصیف حج و هر آنچه در مورد این فریضه است عاجز هستم و به قول پدرم هر چه از خانه ی خدا و این افضل عبادات بگوییم باز هم کم است. از خدا می خواهم که اگر این بنده ی حقیر را قابل دانست به خانه ی خود دعوت کند، تا از فواید و آثار عظیم دنیوی،‌ اخروی، فردی، اجتماعی، سیاسی و معنوی آن که در کمتر عبادتی دیده ام، آگاهم سازد.

کلاس های ما دانش آموزان یک وجه مشترک با حج دارند هر دو کلاس تعلیم و تربیت هستند اما حج زمینه ای است برای تحصیل علم زندگی و حسن معاشرت و تحکیم مبانی اخلاقی اسلامی در عمل؛ و آن درس هایــی که ما می خوانیم به درســی که حج به ما می دهد بسیار نزدیک است حج به ما درس جهاد و فداکاری با مال و جان، گسستن از خود و خود خواهی ها، و جدا شدن از جذبات زندگی مادی و حرکت به سوی خدا را می آموزد. معلمان به ما آموزش می دهند اما هیچکدام نمی توانند آموزشی که حج به ما می دهد را بدهند حج به ما آموزش توحید در عقیده و وحدت در روحیه و ضرورت تبادل افکار آراء و همکاری های اجتماعی، علمـی، ‌فرهنگــی، سیاســی و اقتصادی را می دهد.

از یک دانش آموز خوب انتظار دارند که به آداب یک کلاس احترام بگذارد خداوند بزرگ نیز از بندگان مستطیع انتظار دارد که در عمر خود یک بار به زیارت خانه اش بیایند و اعمال و مناسک مخصوص حج را انجام دهند و این انتظار به اندازه ای شدید است که خداوند واجب کرده است و هر کس منکر آن شود کافر است و هر فرد مستطیعی آن را ترک کند گناه کبیره کرده است و باید عذاب ببیند. ما دانش آموزان هم مجازات انجام ندادن تکالیفی را که بر ما لازم است، را با گرفتن نمره ی کم می گیریم.

ما هنگامی که اراده ی حج کردیم باید پیش از هر تصمیم دل خود را از هر چه غیر از خدا است، ‌خالی و هر حجابی را که میان ما و او حاجت و حائل شده است بر طرف کنیم و تمام امور خود را به آفریدگار واگذاریم در تمام حرکات و سکنات خود بر او توکل کنیم و بر قضا و قدر الهی و حکم و تقدیر او تسلیم باشیم و از آسایش دنیا و مردم منقطع شویم پس آب خالص توبه روی گناهان خود بریزیم و از آن چه ما را از یاد و ذکر خدا باز می دارد دل ببریم و این شروع کار است به نظر من اینها کارهایی هستند که یک فرد قبل از رفتن به مکه باید انجام دهد. البته تقدیر الهی نیز در این امر نقش بسیار مهمی ایفا می کند.

من به عنوان یک دانش آموز احساس خود را در مورد حج می نویسم هر آنچه می دانم  اما می دانم که نمی توانم مفهوم والای آن را برسانم؛ حج فرمان خدای بزرگ است و سنت دیرینه ی آدم(ع) و راه و رسم عاشقان الله. آنجا میعادگاه انسان و خدای رحیم و رحمان و پایگاه وحدت رهروان خط ابراهیم(ع) است. وقتی ما به حج می رویم گویی به مبارزه با شیطان و خود پرستی رفته و از شرک اعلام برائت می کنیم با نماز خواندن در کنار مقام ابراهیم، تکرار هاجروار سعی صفا و مروه و هماهنگی با فرشتگان عرش الهی بخشی از محتوای عمیق و انسان ساز حج ست. عجب منزلگاهی است حج! حج کانون آشنایی و ارتباط امت بزرگ اسلامی و اردوی آگاهی و آزادی و خود سازی است و آیین دیرینه ی همه ی پیام آوران خداست. و کعبه اولین پرستشگاه خدا بر کره ی خاک است. خوشا به حال حاجیان حرم و راهیان کعبه که میهمان حضرت حق اند و بار یافتگان بارگاه لطف و کرم الهی و چه خوب است که مهمان با خانه ی میزبان و آداب زندگی در شهر و دیار او آشنا باشد.

کسی که به کوی دوست راه می یابد، باید شیوی زندگی در محضر یار را فرا گیرد و راه و رسم حضور را بیاموزد. حج نمودار قیام و تجلی حرکت عمومی بشریت و کانون دعا و نیاش است؛ و جایگاه وحی و تلاوت قرآن. حج یکی از وظایف عمومی مسلمین و از فروع دین و پرچم بر افراشته ی اسلام است. و یادمان باشد که «و لِلّهِ‌ عَلًی النّاسِ حجّ البَیتِ مَنِ استَطاع».

نتیجه گیری:

حج در مجموعه اعمال و مناسک، تابلویی از تمامیت دین مقدس اسلام و حیات دنیا و آخرت را به نمایش می گذارد، انسان حج گذار را از عالم خاکی به اوج می برد و به عالم قدس و ملکوت پرواز می دهد، و حیات نوینی از معنویت و ارتباط با حق و حضور نزد رب، در کالبد خسته ی حاجی می دمد.

انشانویسی حج- لیلا سلامتی از مشگین شهر

«و اذن فی الناس بالحج یاترک رجالا و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق»، خویشتن را بنگر و با نوازش، سادگی شب را نظاره کن، خاطره ی باد شنیدنی است. و آنگاه که ابراهیم واسماعیل نیایش کردند و محمد(ص) آغازگر و پایه گذار شور خدایی در آن شد. از آن روز به بعد، خداوند در آنجا محبت و عظمت را در هم آمیخت و وحدت میانشان را به قلب های مردمی که بدان جا قدم می نهند، سپرد. و امروز من و تو، وقتی که بوی خوش عشق را از دیار آشنا می شنویم، وقتی که  لالایی مادران و عزت پدران را از دست باد می چینیم، دیگر جای تردیدی نیست که بهاران را در زمستان یافتن کاری است بس دشوار، اما سهل است آنگاه که محمد را از ته قلب صدا زنی، دیگر غرش آسمان، برایت همانند صدای سوت قطاری است که مقصدش  کعبه است.

از دوستی شنیدم که می گفت: «بهار را بهانه نکن، زندگی هنوز ادامه دارد» و من هر روز به خاطر شنیدن صدای تو سر کوچه می ایستم اما، تصویرت را نمی بینم. می گویند که صدایت، دل هر شیفته ای را در هر کوچه و باغی مثل رنگین کمان، رنگین کرده است، درحالی که مثل آسمان، آبی کاهی بود.

دیروز مردی را دیدم که در کعبه بود اما دلش اهل آسمان. امروز مرد همسایه مان را دیدم که اهل اینجا بود اما، دلش اهل کعبه. صورتش را نورانی دیدم، اما نه مثل او. اهل خدا بود اما محمد، مرد خدا و در کلاس عشق، آنگاه که کتاب را باز کردم، دیدم در آن نوشته است: «اشهد ان لااله الاالله و اشهدان محمداً رسول الله».

آری، محمد(ص) فرستاده ی خداست و کعبه یادگار محمد، یادگار شب نشینی هایی که ستاره ها به خاطر دیدارش از آسمان به سوی او رهسپار می شدند و قصه های شیرین و ناتمامش را گوش می دادند. چون می گویند ستاره ها خورشید را دوست دارند و محمد آفتاب تابان بود.

در گردا گرد عشق، شاید گذرت به خانه ای که پشت آن کوهها و در کنار آن دریاهاست، افتاده باشد. چه چیز را به ارمغان آورده ای؟ آیا مرا صدا نمی زنی، آیا برایم نمی گویی که کعبه چرا نهایت عشق است؟ وآیا...

دیروز تو یک انسان بودی، دیشب به کعبه راه یافتی و امروز تو در نزد خدا اقتدار داری، چون تو با خلوص نیت به دیدارش نایل شدی، چون تو دعا کردی، گفتی که بار الها:

بنـــده ام من، بنـــده ی شیـــدای تــو       مانده در گرداب غم این، بنده ی رسوای تو

و آسمان خروشید که قلب پر درد و پرملال این صحرا در نگاه شب های بهاری و در بیشه زار نجابت طاقت فرسودن ندارد. ساز دهنــی را بردار و رو به قبله کن که نوازش لاله زاران در حسرت دیدار تک لاله ی عشق پرپر می شود. نگاه من و نگاه عشـق؟ فاصله ها بسیار است اما شنیدن تک واژه ای که مرا به یادت و ترا به یادم می اندازد چندان بی ارزش نیست. بلکه مرغ عشق در کوچه های شب و در انتظار رسیدن،  برایش آرزوی بلند است.

راه عشق را سر به دامان گیر و هزاران دفتر، از عشق بنویس، تا در خاطرات هزاران رسوایی، صندوقی از اسرار باشد، مثل مادران، که در آرزوی مهر خدایی تا دروازه ی صبر در حرکتند.

گفتند که آن روز در کعبه چلچله باران بود. چلچله ای به رنگ رخصت. آری رخصت، رخصتی که شاید حقیقت شکفتن را باز می گوید، اما هنوز، برای کاروان دست به سینه و کمر خم آورده و چشم های پر خون اجازه ی سخن گفتن نیافته است. و خواست خدا در این بود که انسان را از خاک نقاشی کند و کعبه را بنایی از سنگ.

آدمی مشتی خاک است که نه بهایش را می دانی و نه کلامش را می فهمی، اما محمد از هر چه پیش آمده بود، عبرت گرفت و آموخت. چون او در قلب ها ودر روح و روان ما، نامه را با حسن نیت نوشته است که، «در ولایت ما، رسوایی عشق، کار هر مرد نیست. عید قربان را به خاطر بسپار که چگونه قلب هایتان به نور روشنایی آرام می گیرد، و بهار بلبلان از همان روز آغاز می شود. این طور نباشد که تو رسوا شده ی بندگی شیطان باشی، که باید بر تو سنگ انداخت، تا عید قربان دیگر».

و ما آنچه بر دل بود، به سفره آوردیم و پایان قصه را هزاران دفتر نیز نمی تواند پیدا کند. شاید که، دلتنگی ما همان دفترهای نانوشته باشد. در خاطره ها ماند که «از گذر روز تا هجرت ستاره ها، راهی بیش نیست».

ساعتی گذر عمر

بر تکیه گاه شانه های لاله زاران

در نوازش

از بادیه مهر تا صبح فردا

در باران عشق

در شور خدایی

تا صداقت رسوایی ها

بتازان

بباران

بباران شبنم شور و نشاط

بر دامان هر کوی

ساز دهنی ها

خنده ها

و گریه هایی از سر وجود

بباران

بتازان

و گریه وار تا مرز وجود

و خنده وار تا سر حد عشق

نوازش کن و بیاموز

در حسرت دوست، اهل کعبه اوست

و با پایی پیاده

تا انتها، خود را همسفر کن

در بهاران که سراغی از تو بود

شکایتی از لالایی مادران

و رسوایی از جنس مهتابان

رو به قبله کن، تا بشنوی ندای یار

سجده کن، ذکر کن تا سرحد مرگ

ساعتی گذر عمر

بر تکیه گاه شانه های لاله زاران

انشانویسی حج- پریسا قانع مقدم از ناحیه 2 اردبیل

بنام خداوندی که حج را واجب کرده است

من در کلاس اول راهنمایی درس می خوانم. از وقتی که دبیر محترمان خانم رضایی از ما خواست تا درباره ی برداشت خود از معنای حج انشایی بنویسیم، بقیه ی درسهایم را رها کرده و دنبال معنی و مفهوم حج می گردم. راستش اگر به جای معنی حج از نماز و روزه انشا می گفتند، بهتر می نوشتم چون آنها را انجام داده ام ولی حج فقط حس عجیبی در دلم ایجاد می کند که اصلاً نمی شناسمش.

حج= یعنی زیارت کعبه، خانه ی خدا که در شهر مکه و کشور عربستان واقع شده است و کسی را که به حج رفته است حاجی می گویند.

اگر دروغ نگفته باشم قبلاً وقتی کسی از حاجی صحبت می کرد پیرمردی عصبانی را با ریش سفید در نظرم مجسم می کردم که همیشه عصایی در دست دارد و با دست دیگرش تسبیح سیاه بزرگی را می چرخاند و صلوات می فرستد و اصلاً خندیدن بلد نیست و شب و روز نماز می خواند، روزه می گیرد وهمیشه سرش را از ته می تراشد.

به همین جهت درسال گذشته وقتی که نوبت حج تمتع پدر و مادرم رسید خیلی ناراحت شدم چون پدرم را به آن شکلی که در بالا درباره ی حاجی گفتم می دیدم. و یا مادرم را قد خمیده ای که همیشه لباس سیاه به تن می کند و کارش شب و روز گریه کردن است تصور می کردم و ناراحت بودم، فکر می کردم دیگر آنها مثل گذشته با من مهربان نخواهند بود.

هر روز که می گذشت پدر و مادرم بیشتر تدارک سفرحج را می دیدند تا این که کاروان آنها کلاس آموزشی حج گذاشت. یک جمعه هم آقای سلیمان جاه مدیر کل حج و زیارت استان اردبیل تشریف آوردند و برای ما سخنرانی کردند و با صحبت های خود حاجی ها را تشویق کردند که به بینوایان بیشتر کمک کنند. یک روز هم به همراه رییس کاروان و روحانی و همه ی حاجی ها به مرکز معلولیــن ذهنــی رفتیــم، مسافرهای مکه آنها را می بوسیدند و کمک های نقدی خود را تحویل می دادند حتی مادرم و چند خانم دیگر النگوهای خود را درآورده و به آنها بخشیدند. دیگر آن حاجی قدیمی که در نظرم بود رنگ می باخت. همه ی حاجی ها همانند پدرم جوان و خندان بودند و بیشترشان رانندگی می کردند درحالی که بابا بزرگ های من که هر دو حاجی هستند نمی توانند در ماشین را باز کنند. کم کم موقع حج رسید. چون کلاس های آنها روزهای جمعه تشکیل می شد من نیز همراه مادرم با آنها به کلاس می رفتم. جلسه اول دلهره داشتم و از ترس گوشه ی چادر مادرم را چسبیده بودم ولی وقتی که آقای رسولی روحانی کاروان شروع به صحبت کرد کم کم ترسم ریخت، خنــدان و مهربان حرف می زد و از خوبــی های حج سخن می گفت. می گفت: خداوند حج را واحب کرده است تا مسلمانانی که توانایی مالی دارند از هر طرف دنیا در مکه جمع شوند و با یکدیگر همفکری و همدردی کنند، به دیگران کمک کنند، فرزندان خود را دوست داشته باشند و خیلی چیزهای دیگر ... بعد کارهایی را که حاجی ها باید در حج انجام دهند و معنی آنها را شرح می داد.

علاقه ی من به این کلاس روز به روز بیشترمی شد و منتظر جمعه ها می ماندم تا به همراه پدر و مادر خود در این کلاس شرکت کنم، و چون مادرم کم سواد بود دفتری را با خود می بردم و گفته های آنها را یاداشت نموده و در خانه با مادرم تمرین می کردیم.

پدر و مادرم چه کارهای خیری که نکردند و چه مهمانی های قشنگی که ندادند و بعد به سوی مکه رفتند. من هم تصمیم گرفتم این یک ماه را دندان روی جگر بگذارم ودوری آنها را تحمل کنم.

بعد از رفتن آنها با جدییت درس خواندم و با معدل بیست قبول شدم وقتی که آنها  برگشتند برایم هدیه های گوناگون آوردند آنها مهربان تر، دوست داشتنی تر، و مومن تر از قبل شده بودند و من فهمیدم که حج هم یکی از عبادت های واجب خداوند است که انسان را کامل می کند.

انشانویسی حج- علی محمدنژاد از مشگین شهر

حج واژه ایست آسمانی که در آن کبوتران سپید جامه گرد اگرد کعبه ی مقصودشان پروانه وار می گردند و سوزناک می گریند حج تجلی معرفت و انسانیت است حج عملی است که طی آن لوح سیاه و ناپاک قلب آدمی با چشمه ساری از ایمان شسته و خالص شده و پاکی آغاز خلقتش را باز می یابد حج فریضه ایست که خدا بدان امر کرده و حرمتش نهاده پس هر که را که آن را به انجام رساند بزرگ و محترم می شمارد و مقامش را در نزد خود والاتر و برتر می سازد. حج دوری گزیدن از شرک و شریک است ایزد تعالی فرماید که مرا بپرستید و بر من شریک نگیرید که همانا هر کس به خدا شرک آرد بدان ماند که از آسمان در افتد و مرغان در فضا بدنش را با منقار بربایند یا بادی تند اورا به مکانی دور در افکند حج از شعایر دین معبود است هر کس دین او را  بزرگ و محترم دارد که این امر از صفت دل های با تقواست این فریضه تا وقت معین به صلاح و نفع عامل آن خواهد بود انجام دهنده ی حج چون وارد شونده بر دژی است مستحکم که از هر مکر و شر دشمن نگاهش می دارد حج نمایانگر یاری اله است هم او که انسان را جانشین خویش در زمین ساخت.

حج پوشیدن ردای عاشقی است وقتی آدمی این ردای پاک و زیبا رابه تن خود کند مگر می تواند لباس چرک و قبیح گناه را بپوشد؟! حج طواف موجودی است که معنای کامل  عشق واقعی است انجام دهنده ی آن مگر می تواند دل به باطل بسپارد و عشق واقعی را فراموش سازد. آیا شایسته است کسی که شیطان رانده شده از بهشت رضوان الهی را از وجود خویش دور می کند به وسوسه های شیطان درونش که همان نفس طغیانگر اوست جامه ی عمل بپوشاند؟! آیا آفریدگار هستی کسی را که پای در جای پای اسماعیل ذبیح الله گذاشته ناامید و تشنه از درگاهش می راند؟ و اگر چنین شود وای بر انسان که تنها پناه و امیدش او را رانده و در این هنگام آدمی رو به که آرد؟

پس حج تجدید پیمان با خدا است خدایی که اگر او را آنگونه که شایسته است بندگی کنیم گره از کار بسته مان بگشاید و راهی هموار و منور برای رسیدن به سعادت نشانمان دهد. حج گرد هم آیی گروهی از دلباختگان خداوند است دلباختگانی که با پریشانی و دست شستن از هر چه غیر خدایی است به زیارت خانه ی معبودشان می روند، اجتماعی که می تواند بیانگر وحدت و اتحاد اهل اسلام با همدیگر و انزجار و نفرتشان نسبت به بیگانگان باشد.

اگر خوب و با دیده ی دل بنگریم در میان حاجیان که خود مظهری از فرشتگان الهی اند فرشتگان و مقربان درگاه الهی را خواهیم دید فرشتگانی که برای تبریک به حاجیان از جانب الهی مأمور شده اند چه توفیق و رحمتی والا تر و برتر از این؟

مگر نمی گویند که ندای انا بقیه الله تنها بازمانده ی عدالت خداوندی در عرصه ی جهالت زمین تکیه زده بر دیوار کعبه به گوش می رسد پس آنان که در حج بر دیوارکعبه نظاره می کنند همان هایی هستند که یاریگر قائم آل نبی در عصر غیبت و ظهور مبارکشان اند.

حج نه فقط رفتن به مکه است بلکه می توان در زندگی روز مره با انجام کامل فرایض دینی با پوشیدن احرام صداقت عطوفت و خلوص بدون آنکه راهی سرزمین وحی شد در درگاه الهی حضور یافت.

حج انقلابی است درونی که روزنه ی امیدی در زندگانی سر شار از جهل و نادانی بشری باز می کند و انسان را به سمت و سوی حقیقت رهنمون می شود.

مگر نه این است که آدمی از خداست و به سوی معبودش باز می گردد انسان وقتی به حج می رود و به زیارت حضرت عشق برای دیدار با خدا در عرصه ی قیامت در زندگی زمینی اش تمرینی شایسته انجام می دهد. حج شکستن بت های کبر و خودپرستی با تبر ایمان و معرفت است.